مأمون را مىتوان در سه انگيزه اساسى بر شمرد:
۳ - ۱ . تقويت دولت عبّاسى و تخريب جايگاه امام رضا عليه السلام
با توجّه به تزلزل آشكارى كه در دولت عبّاسى پس از هارون به وجود آمده بود، همچنان پايههاى حكومت ، نااستوار مىنمود. معضل امين، ناخرسندى جمع قابل توجّه عبّاسيان از مأمون، قيامهاى علويان ، علاقهمندى جمعى از سپاهيان مأمون به امام رضا عليه السلام و ناخرسندى عمومى از ظلمهاى عبّاسيان ،۱ سبب شد كه مأمون تصميم بگيرد كه امام عليه السلام را به مرو بخواند و به ايشان، عالىترين مناصب حكومتى را پيشنهاد دهد. طبيعى بود كه چنين پيشنهادى، چون برخاسته از يك انديشه سياسى محض بود، مورد پذيرش امام رضا عليه السلام قرار نگيرد. بنا بر اين، مأمون، تنها با تهديد به قتل مىتوانست امام عليه السلام را متقاعد به پذيرش ولايتعهدى نمايد.
در اين صورت، اين اهداف نيز حاصل مىشد:
- جلب نظر علويان و فرو نشاندن قيامها
- جلب حمايت ايرانيان
- مشروعيتبخشى به دولت عبّاسى
- اميدبخشى به جامعه اسلامى (بويژه علويان)
- ايجاد ارتباط علويان و عبّاسيان
- تخريب جايگاه امام رضا عليه السلام .
اعطاى اين منصب، توانست دست كم در قيامهاى علويان، ترديدهايى جدّى ايجاد كند و بسيارى از آشوبها را بخوابانَد. بعدها مردم مدينه دريافتند كه اين كار با اكراه و اجبار صورت گرفته و تصريح كردند :
مأمون در روزگار فرمانروايىاش ، براى جانشينىِ على بن موسى الرضا [پس از خود] ميان مسلمانان، بيعت گرفت، بى آن كه رضا عليه السلام به آن راضى باشد و اين را پس از آن كرد كه او را به قتل تهديد نمود و بارها به او اصرار كرد و هر بار ايشان خوددارى مىورزيد تا آن جا كه از اين نپذيرفتن ، در آستانه كشته شدن قرار گرفت . ۲
در واقع، مىتوان از تهديدهاى مكرّر مأمون دريافت كه امام عليه السلام راهى غير از پذيرش نداشت و مأمون نيز تنها راه نجات حكومتش را براى گذر از چالشها و مشكلات داخلى عملى نمودن همين انديشه مىدانست.
گزارشى در دست است كه نشانگر آن است كه مامون براى حفظ نظام عباسى به ولايتعهدى امام تن داده است:
پس از ولايت عهدى امام رضا عليه السلام مدّت مديدى باران نباريد. خُرده گيران بر مأمون خُرده گرفتند كه از هنگام ولايت عهدى امام عليه السلام آسمان بركت را از مسلمانان ، دريغ داشته است. مأمون از امام عليه السلام خواست دعا كند و پس از دعاى ايشان در