483
حکمت‌ نامه رضوی جلد اول

ب - مرگ سليمان عليه السلام

۳۰۴. امام رضا عليه السلام - به نقل از پدرش از جدّش از امام باقر عليهم السلام - : روزى سليمان بن داوود عليه السلام به ياران خود گفت: «خداوند - تبارك و تعالى - سلطنتى به من بخشيد كه پس از من ، شايسته هيچ كس نيست . باد و انس و جنّ و مرغان و دَدان را به تسخير من در آورد و زبان پرندگان را به من آموخت و از هر چيزى به من عطا فرمود؛ امّا با همه سلطنتى كه به من داده شده ، يك روز نشد كه تا شب ، شاد و مسرور باشم. بنا بر اين، دوست دارم فردا به كاخ خود وارد شوم و بر بام آن بروم و به قلمرو خود بنگرم. بنا بر اين، به احدى اجازه ندهيد نزد من بيايد تا مبادا مطلبى برايم بياورد كه روزم را بر من تلخ و ناخوش سازد».
اطرافيان گفتند: اطاعت مى‏شود. روز بعد، سليمان عليه السلام عصايش را برداشت و به بلندترين نقطه بام قصر خود رفت و بر عصاى خويش ، تكيه داد و شادمان از آنچه به او داده شده بود ، شروع به نگريستن به قلمرو پادشاهى خود كرد. ناگاه چشمش به جوانى خوب‏روى و خوش‏پوش افتاد كه از يكى از گوشه‏هاى قصرش به سمت او مى‏آمد. سليمان عليه السلام چون او را ديد ، گفت: «چه كسى تو را به اين كاخ در آورد، در حالى كه من مى‏خواستم امروز را در آن ، تنها بگذرانم؟ با اجازه چه كسى وارد شدى؟» . آن جوان گفت: خداوندِ اين كاخ ، مرا به آن در آورده و با اجازه او وارد شده‏ام. سليمان عليه السلام گفت: «البتّه خداوندِ اين كاخ ، به آن از من ، سزاوارتر است. تو كيستى؟» . گفت: من ملك الموت هستم. سليمان عليه السلام گفت: «براى چه آمده‏اى؟» .
گفت: آمده‏ام جانت را بگيرم. سليمان عليه السلام گفت: «مأموريت خود را انجام بده كه امروز ، روزِ شادى من است و خداوند عزّ و جلّ نخواسته است كه براى من ، شادى و سرورى جز ديدار او باشد. پس، در حالى كه سليمان عليه السلام به عصاى خود تكيه داده بود ، ملك الموت ، جان او را گرفت و سليمان ، مدّت‏ها همچنان مُرده بر عصايش تكيه داشت و مردم ، او را مى‏ديدند و خيال مى‏كردند كه زنده است. پس از مدّتى در باره او دچار ترديد و اختلاف شدند. بعضى گفتند: روزهاى زيادى است كه سليمان عليه السلام همچنان بر عصاى خود تكيه داده است . نه خسته شده ، نه خوابيده ، نه چيزى آشاميده و نه چيزى خورده است. او همان خداوند ماست كه بايد عبادتش كنيم. عدّه‏اى گفتند: سليمان ، جادوگر است و با جادو كردن چشمان ما ، چنين وانمود مى‏كند كه به عصايش تكيه داده ، در حالى كه چنين نيست. مؤمنان گفتند: سليمان ، بنده خدا و پيامبر اوست و خداوند ، كار او را به دلخواه خود ، تدبير و اداره مى‏كند. چون اين اختلاف نظرها در باره سليمان پيدا شد، خداوند عزّ و جلّ موريانه‏اى فرستاد و او عصاى سليمان عليه السلام را از درون خورد و عصا شكست و سليمان عليه السلام از فراز كاخ خود به رو در افتاد.
پس، اجنّه از موريانه براى كارش تشكّر كردند. به همين سبب است كه هر جا موريانه‏اى باشد ، كنارش آب و گِل نيز هست. اين است معناى فرموده خداى عزّ و جلّ كه: «چون مرگ را بر او مقرّر داشتيم، جز جنبنده‏اى خاكى (موريانه) كه منسأه» يعنى عصاى «او را مى‏خورد ، [آدميان را] از مرگ او آگاه نگردانيد. پس چون فرو افتاد ، براى جنّيان روشن گرديد كه اگر غيب مى‏دانستند ، در آن عذاب خفّت‏آور ، باقى نمى‏ماندند». امام صادق عليه السلام فرمود: "اين آيه ، اين گونه نازل نشد، بلكه اين گونه نازل شد: «پس چون فرو افتاد ، براى آدميان روشن گرديد كه اگر جنّيان غيب مى‏دانستند ، در آن عذاب خفّت‏آور ، باقى نمى‏ماندند».


حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
482

ب - مَوتُ سُلَيمانَ عليه السلام

۳۰۴. الإمام الرضا عن أبيه عن جدّه عن الإمام الباقر عليهم السلام : إنَّ سُلَيمانَ بنَ داودَ عليه السلام قالَ ذاتَ يَومٍ لِأَصحابِهِ : إنَّ اللَّهَ - تَباركَ و تَعالى - قَد وَهَبَ لي مُلكاً لا يَنبَغي لِأَحَدٍ مِن بَعدي ؛ سَخَّرَ لي الرّيحَ و الإِنسَ وَالجِنَّ وَالطَّيرَ وَالوُحوشَ ، وعَلَّمَني مَنطِقَ الطَّيرِ ، و آتاني مِن كلِّ شي‏ءٍ ، و مَعَ جَميعِ ما اُوتيتُ مِن المُلكِ ما تَمَّ لي سُرورُ يَومٍ إلَى اللّيلِ ، و قد أحبَبتُ أن أدخُلَ قَصري في غَدٍ فأصعَدَ أعلاهُ و أنظُرَ إلى مَمالِكي ، فلا تَأذَنوا لأحَدٍ عَلَيَّ بِالدُّخول لِئلّا يَرِدَ عَلَيَّ ما يُنَغِّصُ عَلَيَّ يَومي . فَقالوا : نَعَم .
فَلَمّا كانَ مِن الغَدِ أخَذَ عَصاهُ بيَدِهِ و صَعِدَ إلى‏ أعلى‏ مَوضِعٍ مِن قَصرِهِ ، و وَقَفَ مُتَّكِئاً عَلى‏ عَصاهُ يَنظُرُ إلى‏ مَمالِكِهِ ؛ سروراً بِما اُوتِيَ ، فَرِحاً بِما اُعطِيَ ، إذ نَظَرَ إلى‏ شابٍّ حَسَنِ الوَجهِ وَاللِّباسِ قَد خَرَجَ علَيهِ مِن بَعضِ زَوايا قَصرِهِ ، فلَمّا أبصَر َبهُ سُلَيمانُ عليه السلام قالَ لَهُ : مَن أدخَلَكَ إلى هذا القَصرِ ، و قد أرَدتُ أن أخلوَ فيهِ اليَومَ؟ فَبِإِذنِ مَن دَخَلتَ؟!
فَقالَ الشّابُّ : أدخَلَني هذا القَصرَ رَبُّهُ ، و بإذنِهِ دَخَلتُ . فقالَ : ربُّهُ أحَقُّ بهِ مِنّي ، فمَن أنتَ؟ قالَ : أنَا مَلَكُ المَوتِ . قالَ : و فيما جِئتَ؟ قالَ : لِأَقبِضَ روحَكَ . فَقالَ : امضِ بما اُمِرتَ بهِ فَهذا يَومُ سُروري ، و أبَى اللَّهُ عزّ و جلّ أن يَكونَ لي سُرورٌ دونَ لِقائِكَ .
فَقَبَضَ مَلَكُ المَوتِ روحَهُ و هو مُتَّكِئٌ عَلى‏ عَصاهُ ، فَبَقيَ سُلَيمانُ مُتَّكِئاً عَلى‏ عَصاهُ و هو مَيِّتٌ ما شاءَ اللَّهُ وَالنّاسُ يَنظُرونَ إلَيهِ و هُم يُقَدِّرونَ أنّهُ حَيٌّ ، فَافتُتِنوا فيهِ و اختَلَفوا ؛ فمِنهُم مَن قالَ : إنَّ سُلَيمانَ قَد بَقِيَ مُتَّكِئاً عَلى‏ عَصاهُ هذهِ الأيّامَ الكَثيرَةَ و لَم يَأكُل و لَم يَشرَب و لَم يَتعَب و لَم يَنَم ، إنّهُ لَرَبُّنا الّذي يَجِبُ علَينا أن نَعبُدَهُ! و قالَ قَومٌ : أما إنّ سُلَيمانَ لَساحِرٌ ، و إنّهُ يُرينا أنّه واقِفٌ مُتَّكِئٌ عَلى‏ عَصاهُ لِيَسحَرَ أعيُنَنا ، و لَيسَ كَذلِكَ! فَقالَ المُؤمنونَ : إنَّ سُلَيمانَ هُوَ عَبدُ اللَّهِ وَنَبيُّهُ ، يُدَبِّرُ اللَّهُ أمرَهُ بما شاءَ .
فَلَمّا اختَلَفوا بَعَثَ اللَّهُ عزّ و جلّ الأَرَضَةَ فَدَبَّت في عَصاهُ ، فَلَمّا أكَلَت جَوفَهَا انكَسَرَتِ العَصا و خَرَّ سُلَيمانُ مِن قَصرِهِ على وَجهِهِ ، فَشَكَرتِ الجنُّ الأَرضة عَلى‏ صَنيعِها ؛ فَلِأَجلِ ذلِكَ لا توجَدُ الأَرَضَةُ في مَكانٍ إلّا وعندَها ماءٌ وطينٌ ، وذلِكَ قَولُ اللَّهِ عزّ و جلّ : «فَلَمّا قَضَينا عَلَيهِ المَوتَ ما دَلَّهُم عَلى مَوتِهِ إِلّا دابَّةُ الأَرضِ تَأكُلُ مِنسَأَتَهُ» ؛ يَعني عَصاهُ «فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الجِنُّ أن لَو كانوا يَعلَمونَ الغَيبَ ما لَبِثوا فِي العَذابِ المُهين»۱قالَ الصّادِقُ عليه السلام : وما نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ هكذا ، وإنَّما نَزَلَت : «فَلَمّا خَرَّ تَبيَّنَت الإِنسُ أنَّ الجِنَّ لَو كانوا يَعلَمونَ الغَيبَ ما لَبِثوا فِي العَذابِ المُهينِ» .۲

1.سبأ : ۱۴ .

2.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج‏۱ ص‏۲۳۹ ح‏۲۴ عن الحسين بن خالد ، علل الشرائع : ج‏۱ ص‏۷۳ ح‏۲ عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن أبيه عن الإمام الصادق عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج‏۱۴ ص‏۱۳۶ ح‏۱ .

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 44744
صفحه از 584
پرینت  ارسال به