477
حکمت‌ نامه رضوی جلد اول

ب - هلاك شدن سه تن در عصر يوشع عليه السلام به سبب تحقير كردن مؤمنى تهى‏دست‏

۳۰۱. الكافى‏- به نقل از محمّد بن سنان - : نزد امام رضا - درودهاى خدا بر او باد - بودم كه به من فرمود: «اى محمّد! در زمان بنى اسرائيل ، چهار نفر مؤمن بودند. يكى از آنها نزد آن سه ديگر رفت كه در منزل يكى‏شان براى مناظره‏اى با هم جمع شده بودند.
آن مؤمن در خانه را زد و غلام بيرون آمد . مؤمن گفت: سَروَرت كجاست؟ غلام گفت: در خانه نيست . مرد برگشت. غلام نزد سَرورش رفت . سَروَرش پرسيد: كه بود در زد؟ گفت: فلانى بود. به او گفتم: شما در خانه نيستيد. سَروَرش سكوت كرد و اهمّيتى نداد و غلامش را سرزنش نكرد . هيچ يك از آن سه نفر از اين كه آن مرد مؤمن از درِ خانه برگشته بود ، ناراحت نشد و دوباره مشغول بحث و گفتگو شدند. فردا صبح زود ، آن مرد نزد آن سه نفر رفت. ديد از خانه بيرون آمده‏اند و مى‏خواهند به مزرعه يكى از آنها بروند. به آنها سلام كرد و گفت: من هم با شما مى‏آيم. گفتند: باشد، و از او [نسبت به پيشامد ديروز ]عذرخواهى نكردند. او مردى نيازمند و مستضعف بود.
قدرى از راه را كه پيمودند، ناگهان ، ابرى نمايان شد. پنداشتند باران در راه است. لذا بر سرعت خود افزودند؛ امّا چون ابر بالاى سرشان قرار گرفت، از ميان ابر بانگ دهنده‏اى بانگ زد كه: "اى آتش! آنها را فروگير. منم جبرئيل، فرستاده خدا". ناگهان ، آتشى از دل آن ابر بيرون آمد و آن سه نفر را در ربود. آن مرد مؤمن ، وحشت‏زده ماند و از بلايى كه بر سر آن سه تن آمد ، در شگفت بود و نمى‏دانست علّتش چيست؟ به شهر برگشت و به ملاقات يوشع بن نون عليه السلام رفت و ماجرا را و آنچه را ديده و شنيده بود ، به او گفت. يوشع بن نون عليه السلام گفت: مگر نمى‏دانى كه خداوند به واسطه كارى كه آنها با تو كردند ، بر ايشان خشم گرفت با آن كه قبلاً از آنان راضى بود؟ مرد گفت: مگر آنها با من چه كردند؟ يوشع عليه السلام جريان را برايش گفت. مرد گفت: من آنها را حلال مى‏كنم و مى‏بخشم . يوشع عليه السلام گفت: اگر اين ، قبل از آمدن عذاب بود ، سود ، به آنان مى‏رساند ؛ امّا اكنون ديگر نه. شايد بعداً برايشان سود بخشد».


حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
476

ب - هَلاكُ ثَلاثَةٍ في عَصرِ يوشَعَ لِتَحقيرِهِم مُؤمِناً فَقيراً

۳۰۱. الكافي عن محمّد بن سنان : كُنتُ عِندَ الرِّضا - صَلَواتُ اللَّه عَلَيهِ - فَقالَ لي : يا مُحَمَّدُ ، إِنَّهُ كانَ في زَمَنِ بَني إِسرائيلَ أربَعَةُ نَفَرٍ مِنَ المُؤمِنينَ ، فَأَتى‏ واحِدٌ مِنهُمُ الثَّلاثَةَ وهُم مُجتَمِعونَ في مَنزِلِ أحَدِهِم في مُناظَرَةٍ بَينَهُم ، فَقَرَعَ البابَ ، فَخَرَجَ إِلَيهِ الغُلامُ ، فَقالَ : أينَ مَولاكَ؟ فَقالَ : لَيسَ هُوَ فِي البَيتِ ، فَرَجَعَ الرَّجُلُ ، ودَخَلَ الغُلامُ إِلى‏ مَولاهُ ، فَقالَ لَهُ : مَن كانَ الَّذي قَرَعَ البابَ؟ قالَ : كانَ فُلانٌ ، فَقُلتُ لَهُ : لَستَ فِي المَنزِلِ ، فَسَكَتَ ولَم يَكتَرِث‏۱ ، ولَم يَلُم غُلامَهُ ، ولا اغتَمَّ أحَدٌ مِنهُم لِرُجوعِهِ عَنِ البابِ ، وأقبَلوا في حَديثِهِم .
فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ بَكَّرَ إِلَيهِمُ الرَّجُلُ ، فَأَصابَهُم وقَد خَرَجوا يُريدونَ ضَيعَةً۲لِبَعضِهِم ، فَسَلَّمَ عَلَيهِم ، وقالَ : أنا مَعَكُم؟ فَقالوا لَهُ : نَعَم ، ولَم يَعتَذِروا إِلَيهِ ، وكانَ الرَّجُلُ مُحتاجاً ضَعيفَ الحالِ .
فَلَمّا كانوا في بَعضِ الطَّريقِ إِذا غَمامَةٌ قَد أظَلَّتهُم ، فَظَنّوا أنَّهُ مَطَرٌ فَبادَروا ، فَلَمّا استَوَتِ الغَمامَةُ عَلى‏ رُؤوسِهِم إِذا مُنادٍ يُنادي مِن جَوفِ الغَمامَةِ : أيَّتُها النّارُ خُذيهِم ، وأنَا جَبرَئيلُ رَسولُ اللَّهِ ؛ فَإِذا نارٌ مِن جَوفِ الغَمامَةِ قَدِ اختَطَفَتِ الثَّلاثَةَ النَّفَرِ ، وبَقِيَ الرَّجُلُ مَرعوباً يَعجَبُ مِمّا نَزَلَ بِالقَومِ ، ولا يَدري مَا السَّبَبُ؟
فَرَجَعَ إِلَى المَدينَةِ ، فَلَقِيَ يوشَعَ بنَ نونٍ عليه السلام ، فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ وما رَأى‏ وما سَمِعَ ، فَقالَ يوشَعُ بنُ نونٍ عليه السلام : أما عَلِمتَ أنَّ اللَّهَ سَخِطَ عَلَيهِم بَعدَ أن كانَ عَنهُم راضياً ، وذلِكَ بِفِعلِهِم بِكَ؟ فَقالَ : وما فِعلُهُم بي؟ فَحَدَّثَهُ يوشَعُ عليه السلام ، فَقالَ الرَّجُلُ : فَأَنَا أجعَلُهُم في حِلٍّ وأعفو عَنهُم ، قالَ : لَو كانَ هذا قَبلُ لَنَفَعَهُم ، فَأَمَّا السّاعَةَ فَلا ، وعَسى‏ أن يَنفَعَهُم مِن بَعدُ .۳

1.يقال : ما أكترِثُ به ؛ أي ما اُبالي . ولا تُستعمل إلّا في النفي (النهاية : ج‏۴ ص‏۱۶۱ «كرث») .

2.الضَّيعَة: العَقار، والأرضُ المغلّة (القاموس المحيط: ج ۳ ص ۵۸ «ضيع»).

3.الكافي : ج‏۲ ص‏۳۶۴ ح‏۲ ، بحار الأنوار : ج‏۱۳ ص‏۳۷۰ ح‏۱۶ .

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 44478
صفحه از 584
پرینت  ارسال به