ب - بلند همّتى پيرزن بنى اسرائيل
۲۸۹. الخصال- به نقل از حسن بن على بن فضّال از امام رضا عليه السلام - : ماه از بنى اسرائيل ، پنهان گشت. خداى توانا و بزرگ به موسى عليه السلام وحى فرمود كه استخوانهاى يوسف عليه السلام را از مصر خارج كند و به او قول داد كه هر گاه استخوانهايش را ببرَد، ماه طلوع كند. موسى عليه السلام در جستجوى كسى بر آمد كه محلّ قبر يوسف عليه السلام را بداند. به او گفته شد: پيرزنى هست كه جايش را مىداند. موسى عليه السلام در پىِ او فرستاد. پير زالى زمينگير و نابينا را آوردند. موسى عليه السلام به او گفت: «تو محلّ قبر يوسف عليه السلام را بلدى؟» . گفت: آرى. موسى عليه السلام گفت: «پس جايش را به من بگو». پير زن گفت: نمىگويم ، مگر اين كه چهار چيز به من بدهى: پايم را بهبود ببخشى، جوانىام به من برگردانى، بينايىام را به من برگردانى، و مرا در بهشت با خودت قرار دهى .
اين درخواستها بر موسى عليه السلام گران آمد. خداوند توانا و بزرگ به او وحى فرمود كه: «اى موسى! آنچه را مىخواهد ، به او بده؛ زيرا آنچه مىدهى بر عهده من است». موسى عليه السلام چنين كرد و پيرزن ، محلّ قبر يوسف عليه السلام را به او نشان داد. موسى عليه السلام آن را از ساحل نيل در تابوتى مرمرين ، بيرون آورد. همين كه بيرونش آورد ، ماه طلوع كرد و موسى عليه السلام استخواهايش را با خود به شام برد. به همين سبب ، اهل كتاب ، مُردگان خود را به شام مىبرند.
۲۹۰. تفسير العيّاشى- به نقل از على بن اَسباط - : به امام رضا عليه السلام گفتم: مردم مصر ، ادّعا مىكنند كه كشورشان مقدّس است. فرمود: «چه طور؟». گفتم: قربانت گردم! آنها مىگويند كه از مردمان آنان، هفتاد هزار نفر محشور مىشوند كه بدون حسابرسى به بهشت مىروند.
فرمود: «نه. به جان خودم سوگند كه چنين نيست. خداوند، زمانى كه بر بنى اسرائيل خشم گرفت، آنان را به مصر در آورد و زمانى كه از ايشان خشنود گشت، آنان را از مصر ، بيرون آورد. خداى - تبارك و تعالى - به موسى عليه السلام وحى فرمود كه استخوانهاى يوسف عليه السلام را از اين سرزمين، بيرون ببرد. موسى عليه السلام در جستجوى كسى بر آمد كه محلّ قبر را مىداند. او را به زن نابيناى زمينگيرى راهنمايى كردند. موسى عليه السلام از او خواست كه قبر يوسف عليه السلام را به وى نشان دهد. آن زن به دو شرط، حاضر به اين كار شد: يكى اين كه موسى عليه السلام دعا كند تا خداوند، زمينگيرى او را بهبود بخشد و دوم، اين كه او را با موسى عليه السلام در بهشت، همدرجه قرار دهد. اين كار بر موسى عليه السلام سنگين آمد. خداوند به او وحى فرمود كه: «چرا اين درخواست بر تو گران مىآيد؟ درخواستش را بپذير». موسى عليه السلام پذيرفت و آن زن، هنگام طلوع ماه را با او قرار گذاشت. خداوند، طلوع ماه را نگه داشت [و به تأخيرش افكند] تا اين كه موسى عليه السلام سرِ قرارش آمد و آن زن، جنازه يوسف عليه السلام را در تابوتى مرمرين از نيل بيرون آورد و موسى عليه السلام آن را بُرد» .
امام عليه السلام سپس فرمود: «پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: "در سفالينههاى مصر ، غذا نخوريد و با گِل آن، سرتان را نشوييد؛ زيرا اين كار، خوارى مىآورد و غيرت را مىبرَد"».