447
حکمت‌ نامه رضوی جلد اول

ه - پدر خاتم پيامبران‏

۲۸۵. امام رضا عليه السلام - به نقل از پدرانش عليهم السلام از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله - : چون روز قيامت شود، از دل عرش، به من ندا مى‏رسد: «چه نيكو پدرى است، پدر تو ابراهيم خليل! و چه نيكو برادرى است، برادر تو على بن ابى طالب!» .

و - معناى اين فرموده پيامبر: «من پسر دو ذبيح هستم»

۲۸۶. الخصال‏- به نقل از حسن بن على بن فضّال - : از ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام در باره معناى اين فرموده پيامبر صلى اللّه عليه و آله : «من، پسر دو ذبيح هستم»، سؤال كردم.
فرمود: «مقصود، اسماعيل بن ابراهيم خليل عليه السلام و عبد اللَّه بن عبد المطّلب است. اسماعيل، همان پسر بردبارى است كه خداوند، مژده او را به ابراهيم داد. «پس وقتى او به سنّ كار و تلاش رسيد ، [ابراهيم‏] گفت: اى پسرك من! در خواب، چنين مى‏بينم كه تو را سر مى‏بُرم. پس بنگر چه به نظرت مى‏آيد. [اسماعيل ]گفت: "اى پدر من! آنچه را مأمورى، انجام بده"» و نگفت: اى پدر من! آنچه را [در خواب‏] ديده‏اى، انجام بده. [و افزود: ]«به خواست خدا، مرا از شكيبايان خواهى يافت»». چون خواست او را ذبح كند ، خداوند ، ذبحى بزرگ را فرستاد تا به جاى او ذبح شود: قوچى سفيد و سياه كه در سياهى (سرزمين سرسبز و خرّم) مى‏خورد و در سياهى مى‏نوشيد و در سياهى مى‏ديد و در سياهى راه مى‏رفت و در سياهى ، بول و پشكل مى‏كرد و پيش از آن ، چهل سال در باغ‏هاى بهشت مى‏چريد و از رَحِم ميشى زاده نشده بود؛ بلكه خداى عزّ و جلّ به آن فرمود: «هست شو» و آن قوچ ، هست شد تا فديه اسماعيل شود . بنا بر اين، تا روز قيامت ، هر آنچه در مِنا قربانى مى‏شود ، فديه اسماعيل است. اين ، يكى از دو ذبيح.
امّا ذبيح ديگر . عبد المطّلب ، حلقه در كعبه را گرفت و دعا كرد تا خداى عزّ و جلّ ده پسر به او روزى كند و با خدا نذر كرد كه اگر دعايش را اجابت فرمايد ، يكى از آنها را قربانى نمايد. چون فرزندانش به ده تن رسيد ، گفت: خدا با من وفا كرد، من هم با خداوند عزّ و جلّ وفا مى‏كنم. پس فرزندانش را داخل كعبه برد و ميانشان قرعه انداخت. قرعه به نام عبد اللَّه پدرِ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در آمد. عبد المطّلب ، او را از ساير پسرانش دوست‏تر مى‏داشت. دوباره قرعه زد، باز به نام عبد اللَّه درآمد. سه باره زد ، اين بار هم به نام عبد اللَّه در آمد. عبد اللَّه را گرفت و حبس كرد و تصميم به ذبح او گرفت. قريش ، جمع شدند و او را از اين كار ، منع كردند. زنان عبد المطّلب ، جمع شدند و گريه و شيون نمودند. دخترش عاتكه گفت: پدر جان! ميان خود و خدا در باره قتل پسرت ، عذرى بياور . عبد المطّلب گفت: دخترم! تو كه دختر عاقلى هستى ، بگو چه عذرى بياورم؟ دخترش عاتكه گفت: ميان شترانت كه در محدوده حرم مى‏چرند و پسرت ، قرعه بزن و آن قدر بر تعدادش بيفزاى تا پروردگارت راضى شود.
عبد المطّلب فرستاد شترانش را آوردند. از بين آنها ده شتر جدا كرد و قرعه زد. قرعه به نام عبد اللَّه در آمد. پس ده شتر ، ده شتر ، اضافه كرد تا به صد شتر رسيد و قرعه زد و اين بار به نام شترها درآمد. قريش چنان تكبيرى زدند كه كوه‏هاى تهامه لرزيد. عبد المطّلب گفت: نه . بايد سه بار قرعه بزنم. سه بار قرعه زد و هر بار به نام شترها در مى‏آمد . بار سوم ، زبير و ابو طالب و برادرانش ، عبد اللَّه را از زير پاهاى عبد المطّلب بيرون كشيدند ، به طورى كه پوست آن طرف صورت عبد اللَّه كه روى زمين بود ، كَنْده شد . او را بلند كردند و مى‏بوسيدند و خاك از بدنش مى‏تكاندند. عبد المطّلب ، دستور داد هر صد شتر را در حزوره‏۱ ، نحر كنند و كسى را از [خوردن گوشت‏] آنها مانع نشوند.
عبد المطّلب ، پنج سنّت نهاد كه خداوند ، آنها را در اسلام نيز برقرار ساخت: زنانِ پدران را بر پسران حرام كرد، ديه قتل را صد شتر قرار داد، هفت بار كعبه را طواف مى‏كرد، گنجى يافت و خمس آن را كنار گذاشت، و چون زمزم را حفر كرد ، آن را «سقاية الحاج» (آبخورى حاجيان)» ناميد.
اگر عبد المطّلب ، حجّت نبود و اگر تصميم او در باره قربانى كردن فرزندش عبد اللَّه ، شبيه تصميم ابراهيم عليه السلام در باره قربانى كردن فرزندش اسماعيل عليه السلام نبود، قطعاً پيامبر صلى اللّه عليه و آله به انتساب خود به آن دو به عنوان ذبيح و قربانى ، افتخار نمى‏كرد و نمى‏فرمود: «من ، فرزند دو ذبيح هستم». علّتى هم كه خداى عزّ و جلّ به سبب آن ، ذبح را از اسماعيل برداشت ، همان علّتى است كه به جهت آن ، ذبح را از عبد اللَّه برداشت و آن ، اين بود كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و امامان عليهم السلام در صُلب آن دو بودند. پس به بركت پيامبر صلى اللّه عليه و آله و امامان عليهم السلام ، خداوند ، ذبح را از آن دو برداشت و قربانى كردن فرزند در بين مردم ، سنّت نشد؛ وگر نه به مردم واجب بود كه در روز قربان هر سال با كشتن فرزند خود به خداوند متعال تقرّب جويند . پس تا روز قيامت ، هر قربانى‏اى كه مردم مى‏كنند ، فديه‏اى براى اسماعيل است.

1.حزوره: تپه كوچك.


حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
446

ه - أبو خاتَمِ الأَنبِياءِ

۲۸۵. الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللَّه صلى اللّه عليه و آله : إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نوديتُ مِن بُطنانِ العَرشِ : نِعمَ الأبُ أبوكَ إبراهيمُ الخَليلُ ، ونِعمَ الأخُ أخوكَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام .۱

و - مَعنى‏ قَولِ النَّبيِّ : «أنَا ابنُ الذَّبيحَين»

۲۸۶. الخصال عن الحسن بن عليّ بن فضّال : سَألتُ أبا الحَسَنِ عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام عَن مَعنى قَولِ النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله : «أنا ابنُ الذَّبيحَينِ» ، قالَ : يَعني إسماعيلَ بنَ إبراهيمَ الخَليلِ عليهما السلام ، وعَبدَ اللَّهِ بنَ عَبدِ المُطَّلِبِ .
أمّا إسماعيلُ : فَهُوَ الغُلامُ الحَليمُ الَّذي بَشَّرَ اللّهُ بِهِ إبراهيمَ ، «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» وهُوَ لَمّا عَمِلَ مِثلَ عَمَلِهِ «قَالَ يَبُنَى إِنِّى أَرَى‏ فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى‏ قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» ، ولَم يَقُل : يا أبَتِ افعَل ما رَأيتَ ، «سَتَجِدُنِى إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» ، فَلمَّا عَزَمَ عَلى‏ ذَبحِهِ فَداهُ اللَّهُ بِذِبحٍ عَظيمٍ ؛ بِكَبش أملَحَ‏۲يَأكُلُ في سَوادٍ ، ويَشرَبُ في سَوادٍ ، ويَنظُرُ في سَوادٍ ، ويَمشي في سَوادٍ ، ويَبولُ ويَبعَرُ في سَوادٍ ، وكانَ يَرتَعُ قَبلَ ذلِكَ في رِياضِ الجَنَّةِ أربَعينَ عاماً ، وما خَرَجَ مِن رَحِمِ اُنثى‏ . وإنَّما قالَ اللَّهُ - جلّ وعزّ - لَهُ : «كُن» فَكانَ ؛ لِيَفدِيَ بِهِ إسماعيلَ ، فَكُلُّ ما يُذبَحُ بِمِنًى فَهُوَ فِديَةٌ لِإِسماعيلَ إلى‏ يَومِ القِيامَةِ . فَهذا أحَدُ الذَّبيحَينِ .
وأمَّا الآخَرُ : فَإِنَّ عَبدَ المُطَّلِبِ كانَ تَعَلَّقَ بِحَلقَةِ بابِ الكَعبَةِ ودَعَا اللَّهَ عزّ و جلّ أن يَرزُقَهُ عَشرَةَ بَنينَ ، ونَذَرَ للَّهِ عزّ و جلّ أن يَذبَحَ واحِداً مِنهُم مَتى‏ أجابَ اللَّهُ دَعوَتَهُ ، فَلَمّا بَلَغوا عَشرَةَ (أولادٍ) قالَ : قَد وَفَى اللَّهُ لي ؛ فَلَأَفِيَنَّ للَّهِ عزّ و جلّ ، فَأَدخَلَ وُلدَهُ الكَعبَةَ وأسهَمَ بَينَهُم ، فَخَرَجَ سَهمُ عَبدِ اللَّهِ أبي رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله ، وكانَ أحَبَّ وُلدِهِ إلَيهِ ، ثُمَّ أجالَها ثانِيَةً فَخَرَجَ سَهمُ عَبدِ اللَّهِ ، ثُمَّ أجالَها ثالِثَةً فَخَرَجَ سَهمُ عَبدِ اللَّهِ ، فَأَخَذَهُ وحَبَسَهُ وعَزَمَ عَلى‏ ذَبحِهِ ، فَاجتَمَعَت قُرَيشُ ومَنَعَتُه مِن ذلِكَ ، وَاجتَمَعَ نِساءُ عَبدِ المُطَّلِبِ يَبكين ويَصِحنَ .
فَقالَت لَهُ ابنَتُهُ عاتِكَةُ : يا أَبتاه ، أعذِر فيما بَينَكَ وبَينَ اللَّهِ عزّ و جلّ في قَتلِ ابنِكَ ، قالَ : فَكَيفَ اُعذِرُ يا بُنَيَّةَ فَإِنَّكِ مُبارَكَةٌ؟ قالَت : اعمِد إلى‏ تِلكَ السَّوائِمِ‏۳ الَّتي لَكَ فِي الحَرَمِ ، فَاضرِب بِالقِداحِ عَلَى ابنِكَ وعَلَى الإِبِلِ ، وَأعطِ رَبَّكَ حَتّى‏ يَرضى‏ .
فَبَعَثَ عَبدُ المُطَّلِبِ إلى‏ إبلِهِ فَأَحضَرَها ، وعَزَلَ مِنها عَشراً ، وضَرَبَ السِّهامَ فَخَرَجَ سَهمُ عَبدِ اللَّهِ ، فَما زالَ يَزيدُ عَشراً عَشراً حَتّى‏ بَلَغَتِ مِئَةً ، فَضَرَبَ فَخَرَجَ السَّهمُ عَلَى الإِبِلِ ، فَكَبَّرَت قُرَيشُ تَكبيرَةً ارتَجَّت لَها جِبالُ تِهامَةَ ، فَقالَ عَبدُ المُطَّلِبِ : لا ، حَتّى‏ أضرِبَ بِالقِداحِ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، فَضَرَبَ ثَلاثاً كُلّ ذلِكَ يَخرُجُ السَّهمُ عَلَى الإِبلِ ، فَلَمّا كانَ فِي الثالِثَةِ اجتَذَبَهُ الزُّبَيرُ وأبو طالِبٍ وإخوانُهُ مِن تَحتِ رِجلَيهِ ، فَحَمَلوهُ وقَدِ انسَلَخَت جَلدَةُ خَدِّهِ الَّذي كانَ عَلَى الأَرضِ ، وأقبَلوا يَرفَعونَهُ ويُقَبِّلونَهُ ويَمسَحونَ عَنهُ التُّرابَ . وأمَرَ عَبدُ المُطَّلِبِ أن تُنحَرَ الإِبِلُ بِالحَزوَرَةِ۴ ولا يُمنَعُ أحَدٌ مِنها ، وكانَت مِئَةً .
وكانَت لِعَبدِ المُطَّلِبِ خَمسُ سُنَنٍ أجراهَا اللَّهُ عزّ و جلّ فِي الإِسلامِ : حَرَّمَ نِساءَ الآباءِ عَلَى الأَبناءِ ، وسَنَّ الدِّيَةَ فِي القَتلِ مِئَةً مِنَ الإِبلِ ، وكانَ يَطوفُ بِالبَيتِ سَبعَةَ أشواطٍ ، ووَجَدَ كَنزاً فَأَخرَجَ مِنهُ الخُمسَ ، وسَمّى‏ زَمزَمَ لَمّا حَفَرَها : «سِقايَةَ الحاجِّ» .
ولَولا أنَّ عَبدَ المُطَّلِبِ كانَ حُجَّةً ؛ وأنّ عَزمَهُ عَلى‏ ذَبحِ ابنِهِ عَبدِ اللَّهِ شَبيهٌ بِعَزمِ إبراهيمَ عَلى‏ ذَبحِ ابنِهِ إسماعيلَ ، لَما افتَخَرَ النَّبيُّ صلى اللّه عليه و آله بِالاِنتِسابِ إلَيهِما لِأَجلِ أنَّهُما الذَّبيحانِ في قَولِهِ عليه السلام : «أنَا ابنُ الذَّبيحَينِ» .
وَالعِلَّةُ الَّتي مِن أجلِها رَفَعَ اللَّهُ عزّ و جلّ الذَّبحَ عَن إسماعيلَ هِيَ العِلَّةُ الَّتي مِن أجلِها رَفَعَ الذَّبحَ عَن عَبدِ اللَّهِ ؛ وهيَ كَونُ النَّبيِّ صلى اللّه عليه و آله وَالأَئمَّةِ عليهم السلام في صُلبِهِما ، فَبِبَرَكَةِ النَّبيِّ صلى اللّه عليه و آله وَالأَئِمَّةِ عليهم السلام رَفَعَ اللَّهُ الذَّبحَ عَنهُما ، فَلَم تَجرِ السُّنَّةُ فِي النّاسِ بِقَتلِ أولادِهِم ؛ ولَولا ذلِكَ لَوَجَبَ عَلَى النّاسِ كُلَّ أضحى‏ التَّقَرَّبُ إلَى اللَّهِ - تَعالى‏ ذِكرُهُ - بِقَتلِ أولادِهِم . وكُلُّ ما يَتَقَرَّبُ النّاسُ بِهِ إلَى اللَّهِ عزّ و جلّ مِن اُضحِيَّةٍ فَهُوَ فِداءٌ لِإِسماعيلَ إلى‏ يَومِ القِيامَةِ .۵

1.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۳۰ ح ۳۹ عن أحمد بن عامر الطائي ، علل الشرائع : ص ۱۸۴ ح ۱ عن ابن عبّاس عن رسول اللَّه صلى اللّه عليه و آله ، تفسير القمّي : ج ۱ ص ۱۲۸ عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج ۷ ص ۳۳۰ ح ۸ ؛ فضائل الصحابة لابن حنبل : ج ۲ ص ۶۶۳ ح ۱۱۳۱ عن محدوج بن زيد عن رسول اللَّه صلى اللّه عليه و آله نحوه .

2.الأملح : الذي فيه سواد وبياض ، ويكون البياض أكثر (لسان العرب : ج ۲ ص ۶۰۲ «ملح») .

3.السَّوام والسائمة : الإبل الراعية (لسان العرب : ج ۱۲ ص ۳۱۱ «سوم») .

4.الحزورة : التلّ الصغير (الصحاح : ج ۲ ص ۶۲۹ «حزر») .

5.الخصال : ص ۵۵ ح ۷۸ ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۲۱۰ ح ۱ ، بحار الأنوار : ج ۱۲ ص ۱۲۳ ح ۱ .

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 44468
صفحه از 584
پرینت  ارسال به