423
حکمت‌ نامه رضوی جلد اول

۴ / ۸

روايات امام رضا عليه السلام از پيامبران گمنام‏

۲۶۸. امام رضا عليه السلام : خداوند به پيامبرى از پيامبران وحى كرد: «هر گاه اطاعتم كنند، راضى مى‏شوم و چون راضى شوم، بركت مى‏دهم و بركت من، پايان ندارد و هر گاه معصيت شوم ، خشمگين مى‏شوم و هر گاه خشمگين شوم، لعنت مى‏كنم و لعنت من تا هفت پشت مى‏رسد».

۲۶۹. امام رضا عليه السلام : خداوند عزّ و جلّ به پيامبرى از پيامبرانش وحى فرمود: «چون صبح خود را آغاز كردى ، نخستين چيزى را كه با آن رو به رو شدى بخور، دومين چيز را مخفى كن، سومين را پذيرا شو (پناه ده)، چهارمين را نوميد مكن و از پنجمى بگريز» .
صبح كه شد ، آن پيامبر به راه افتاد و با كوه سياه بزرگى رو به رو شد. ايستاد و گفت: پروردگارم عزّ و جلّ به من فرموده است كه اين را بخورم و متحيّر ماند؛ ولى به خود آمد و گفت: پروردگارم - جلّ جلاله - مرا به كارى كه توانش را ندارم فرمان نمى‏دهد. لذا به طرف كوه رفت تا آن را بخورد. هر چه به آن نزديك‏تر مى‏شد، كوه كوچك‏تر مى‏گشت . وقتى به آن رسيد ، كوه را لقمه‏اى يافت و آن را خورد و ديد خوش مزه‏ترين چيزى است كه تاكنون خورده است. سپس به راهش ادامه داد و تشتى زرّين يافت . به خود گفت: پروردگارم فرموده است كه اين را پنهان كنم. پس گودالى كند و تشت را در آن گذاشت و رويش خاك ريخت و آن گاه به راهش ادامه داد. چند قدمى كه رفت ، برگشت . ناگاه ديد كه تشت از زير خاك در آمده است. با خود گفت: من آنچه را پروردگارم فرموده بود ، انجام دادم. لذا راهش را پى گرفت و رفت. ناگهان چشمش به پرنده‏اى افتاد كه يك باز [شكارى‏] او را تعقيب مى‏كند. پرنده ، دور آن پيامبر به چرخش در آمد. با خود گفت: پروردگارم عزّ و جلّ فرموده است كه اين را پذيرا شوم [و پناه دهم‏] . لذا آستين خود را گشود و پرنده داخل آن شد. باز [شكارى ]به او گفت: تو شكار مرا گرفتى، در حالى كه من چند روز است دنبال آن هستم. آن پيامبر گفت: پروردگارم عزّ و جلّ به من فرموده است كه اين را نوميد نكنم. سپس، تكّه اى از ران خود را قطع كرد و پيش باز انداخت و به راه خود ادامه داد. در راه، مُردار گنديده كِرم افتاده‏اى را ديد. گفت: پروردگارم عزّ و جلّ به من فرموده است كه از اين فرار كنم. پس از آن گريخت و برگشت.
در خواب ديد كه گويى به او گفته شد: تو مأموريت خود را به انجام رساندى . حال آيا مى‏دانى اينها چه بود؟ گفت: نه. به او گفته شد: امّا آن كوه، خشم است. هر گاه بنده خشمگين شود، از بزرگى خشم، خودش را نمى‏بيند و قدر و ارزش خويش را نمى‏شناسد. امّا چون خويشتندارى كند و قدر و ارزش خود را بشناسد و خشمش آرام گيرد، فرجام آن خشم ، چون لقمه گوارايى است كه مى‏خورَد. امّا آن تشت، عمل صالح است كه هر گاه بنده آن را پوشيده بدارد و مخفى نگه بدارد، خداوند عزّ و جلّ آن عمل را آشكار مى‏گردانَد تا علاوه بر ثوابى كه براى آخرت او ذخيره مى‏كند، در همين دنيا او را با آن ، آراسته گردانَد. امّا آن پرنده، مردى است كه به تو اندرزى مى‏دهد. پس پذيرا شو و اندرزش را بپذير. امّا آن باز [شكارى‏] ، مردى است كه براى حاجتى پيش تو مى‏آيد . چنين كسى را نوميد مگردان . امّا آن گوشت گنديده، غيبت است. پس از آن بگريز.


حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
422

۴ / ۸

ما روي عَنهُ عَمَّن لَم يُسَمَّ مِنَ الأَنبِياء

۲۶۸. الإمام الرضا عليه السلام : أوحَى اللَّهُ عزّ و جلّ إلى نَبيٍّ مِنَ الأنبياءِ : «إذا اُطِعتُ رَضيتُ ، وإذا رَضيتُ بارَكتُ ، ولَيسَ لِبَرَكَتي نِهايَةٌ ؛ وإذا عُصيتُ غَضِبتُ ، وإذا غَضِبُت لَعَنتُ ، ولَعنَتي تَبلُغُ السّابِعَ مِنَ الورى‏» .۱

۲۶۹. الإمام الرضا عليه السلام : أوحَى اللَّهُ عزّ و جلّ إلى نَبيٍّ مِن أنبيائهِ : «إذا أصبَحتَ فأوّلُ شي‏ءٍ يَستَقبِلُكَ فكُلهُ ، وَالثّاني فاكتُمهُ ، وَالثّالِثُ فاقبَلهُ ، وَالرّابِعُ فلا تُؤيسهُ ، والخامِسُ فَاهرَب مِنهُ» .
فلَمّا أصبَحَ مَضى ، فاستَقبَلَهُ جَبَلٌ أسوَدُ عَظيمٌ ، فَوَقَفَ وقالَ : أمَرَني ربّي عزّ و جلّ أن آكُلَ هذا ، وبَقيَ مُتَحَيِّراً ، ثُمّ رَجَعَ إلى نفسِهِ وقالَ : إنّ ربّي جلّ جلالُهُ لا يأمُرُني إلّا بما اُطيقُ ، فمَشى إلَيهِ لِيَأكُلَهُ ؛ فَكُلَّما دَنا مِنهُ صَغُرَ حَتّى انتَهى إلَيهِ فوَجَدَهُ لُقمَةً فَأَكَلَها ، فَوَجَدَها أطيَبَ شي‏ءٍ أكلَهُ .
ثمّ مَضى فوَجَدَ طَستاً مِن ذَهَبٍ ، فقالَ لَهُ : أمَرَني رَبّي أن أكتُمَ هذا ، فَحَفَرَ لَهُ حُفرَةً وجَعَلَهُ فيها وألقى علَيهِ التُّرابَ ، ثُمّ مَضى فَالتَفَتَ فَإِذا بِالطَّستِ قَد ظَهَرَ ، قالَ : قَد فَعَلتُ ما أمَرَني رَبّي عزّ و جلّ .
فمَضى فَإِذا هُوَ بِطَيرٍ وخَلفَهُ بازي ، فَطافَ الطَّيرُ حَولَهُ ، فَقالَ : أمَرَني ربّي عزّ و جلّ أن أقبَلَ هذا ، ففَتَحَ كُمَّهُ فدَخَلَ الطّيرُ فيهِ ، فقالَ لَهُ البازي : أخَذتَ صَيدي وأنا خَلفَهُ مُنذُ أيّامٍ ، فقالَ : إنَّ ربّي عزّ و جلّ أمَرَني أن لا اُويِسَ هذا ، فَقَطَعَ مِن فَخِذِهِ قِطعَةً فَأَلقاها إلَيهِ ، ثُمّ مَضي .
فلَمّا مَضى إذا هُو بلَحمِ ميتَةٍ مُنتِنٍ مُدَوِّدٍ ، فقالَ : أمَرَني ربّي عزّ و جلّ أن أهرَبَ مِن هذا ، فَهَرَبَ مِنهُ ورجَعَ .
فَرأى فِي المَنامِ كأنّهُ قد قِيلَ لَهُ : إنّكَ قد فَعَلتَ ما اُمِرتَ بهِ ، فهَل تَدري ما ذاكَ كانَ؟ قالَ : لا .
قيلَ لَهُ : أمّا الجَبَلُ : فهُوَ الغَضَبُ ؛ إنّ العَبدَ إذا غَضِبَ لَم يَرَ نَفسَهُ وجَهِلَ قَدرَهُ مِن عِظَمِ الغَضَبِ ، فإذا حَفِظَ نفسَهُ وعَرَفَ قَدرَهُ وسكَنَ غَضبُهُ كانَت عاقِبَتُهُ كاللُّقمَةِ الطَّيِّبةِ الّتي أكَلَها .
وأمّا الطَّستُ : فَهُوَ العَمَلُ الصّالِحُ إذا كَتَمَهُ العَبدُ وأخفاهُ أبَى اللَّهُ عزّ و جلّ إلّا أن يُظهِرَهُ ليُزَيِّنَهُ بهِ ، مَع ما يَدَّخِرُ لَهُ مِن ثَوابِ الآخِرَة .
وأمّا الطَّيرُ : فهُو الرَّجُلُ الَّذي يَأتِيكَ بِنَصيحَةٍ ؛ فَاقبَلهُ وَاقبَل نَصيحَتَهُ .
وأمّا البازِي : فَهُوَ الرَّجُلُ الَّذي يَأتِيكَ في حاجَةٍ ؛ فَلا تُؤيِسهُ .
وأمَّا اللَّحمُ المُنتِنُ : فهُوَ الغِيبَةُ ؛ فَاهرَب مِنها .۲

1.الكافي : ج ۲ ص ۲۷۵ ح ۲۶ عن سليمان الجعفري ، بحار الأنوار : ج ۷۳ ص ۳۴۱ ح ۲۳ ؛ الزهد لابن حنبل : ص ۶۹ ، الدرّ المنثور : ج ۵ ص ۴۲۹ .

2.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۲۷۵ ح ۱۲ ، الخصال : ص ۲۶۷ ح ۲ كلاهما عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهرويّ ، مشكاة الأنوار : ص ۵۳۱ ح ۱۷۸۲ ، بحار الأنوار : ج ۱۴ ص ۴۵۷ ح ۹ وراجع اسد الغابة : ج ۵ ص ۲۵۲ الرقم ۵۰۹۷ .

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 44733
صفحه از 584
پرینت  ارسال به