صدمه زدن بر من را ندارد».۱ اين گزارشها بيانگر آن است كه شيعيان نسبت به جان امام عليه السلام بيمناك بودهاند و ايشان با اين سخن ، آنان را آرام مىساخته است. تاريخ از بيان دقيق و تبيين زواياى گوناگون جهت گيرىهاى امام رضا عليه السلام در مدت حكومت هارون و حتّى دوران پنج ساله درگيرى امين و مامون، باز مانده است؛ ولى پيامد عملكرد ايشان، صيانت مكتب تشيّع از گزند دشمنان بوده است.
در شرايطى كه ادريسيان حسنى مغرب با عبّاسيان و خلافتشان درگيرى داشتند ، و از جمله عبّاسيان ، نسب ادريس بن ادريس (ادريس دوم) را انكار مىكردند ، امام رضا عليه السلام نه تنها نسب او را تأييد فرمود ، بلكه او را دلاور خاندان خود شمرد كه همانندى در اين خاندان ندارد . اين تأييد سياسى ضمنى براى حكومت ادريس نيز محسوب مىشد .۲
در دوره مأمون، قيامهاى متعدّد ناراضيان از سادات علوى تا گروههاى رقيب عبّاسيان، جامعه را ملتهب ساخت. گذشته از اوضاع حاكميت، جامعه شيعه با شهادت امام كاظم عليه السلام با دوگانگى بسيار مهم و چالش واقفيان۳روبهرو شد. جمعى از وكيلان ائمّه و عالمان شيعه، از امامت امام هشتم روى گردانده ، پرچمدار فرقهاى خودساخته شدند. بخش قابل توجّهى از فتنهگران واقفى، تنها به انديشه مالاندوزى و طمع در اموال باقى مانده از دستگاه وكالت، چنين انحراف بزرگى را در تاريخ شيعه رقم زدند.
وزارت برمكيان تا سال ۱۸۸ هجرى ادامه يافت. در اين سال، هارون بر آنان
1.الكافى : ج ۸ ص ۲۵۸ . نيز ، ر . ك : (كرامات) .
2.ر . ك : سرّ السلسلة العلويّة : ص ۱۳ .
3.پس از شهادت امام كاظم عليه السلام گروهى از شيعيان از پذيرش امامت امام رضا عليه السلام سر باز زده ، گفتند: «موسى بن جعفر ، وفات نكرده؛ بلكه از ديدهها غايب شده و به زودى باز خواهد آمد». اين گروه را كه بر امامت امام هفتم ، توقّف كردهاند ، «واقفيه» مىنامند. گفتنى است كه شكلگيرى فرقه واقفيّه ، نتيجه دنياطلبى چندتن از وكيلان امام هفتم بود كه به قصد ثروتاندوزى و مقامطلبى ، در اموال متعلّق به امام عليه السلام تصرّف نمودند و بسيارى از شيعيان ناآگاه را به گمراه كشيدند .