299
حکمت‌ نامه رضوی جلد اول

توضيح علّامه مجلسى درباره روايات حُجُب‏

علّامه مجلسى رحمه اللّه در تبيين روايات مورد بحث مى‏نويسد :
تحقيق، آن است كه اين اخبار را ظَهر و بطنى است و هر دو درست . ظاهرِ روايات ، اين است كه خداى سبحان، همان گونه كه عرش و كرسى را بدون نياز به آن دو آفريد ، همين گونه برايشان پرده و حجاب و سراپرده آويخت و آنها را از نورهاى شگفتى كه برايشان آفريده بود ، آكنده ساخت تا عظمت قدرتش و جلال هيبتش و گستره فيض و رحمتش را براى فرشتگان نظاره‏گر ، برخى پيامبران و نيز جز آنان كه مى‏شنوند ، آشكار كند . شايد هم تفاوت عددها به اعتبار آن است كه در برخى از استعمال‏ها ، نوع را در نظر گرفته‏اند و در برخى، صنف را و در بعضى، شخص را و يا اين كه در برخى تعبيرها ، به هم ضميمه شده‏اند و يا در برخى روايت‏ها به ذكر بعضى از آنها بسنده شده است .
و امّا معناى باطنى روايات، آن است كه حجاب‏هاى جلو گيرنده از رسيدن مردم به معرفت كُنه ذات و صفات او فراوان‏اند . از آن جمله است آنچه به نقص مخلوق و قوا و فهم او مربوط مى‏شود كه برخاسته از وجود امكانى و فقر و نياز و حدوث اوست، و آنچه از نقص و ناتوانى در پىِ اين مى‏آيد و اينها حجب‏هاى ظلمانى‏اند .
و از آن جمله است، آنچه به نور بودن و تجرّد و تقدّس و وجود وجوبى و كمال و عظمت و جلال و آنچه لازمه اينهاست، مربوط مى‏شود كه اينها، حجاب‏هاى نورانى هستند و زدودن هر دو نوع حجاب، نشدنى است و اگر زدوده شده، به جز ذات حق تعالى چيزى نمى‏ماند ، و يا مقصود از كشف حجاب ، زدودن اجمالى به وسيله پاك‏سازى از صفات شهوانى و اخلاق حيوانى و خو گرفتن به اخلاق ربّانى از طريق عبادت‏هاى فراوان و رياضت كشيدن و مجاهده و ممارست در علوم حقيقى است تا حجاب‏هاى ميان او و خداى سبحان، به اجمال برداشته شود و آنچه از نورهاى جلالش بر ايشان آشكار مى‏شود، تعيّن‏ها ، اراده‏ها و شهوت‏هاى ايشان را بسوزانَد و با ديده يقين ، كمال خداى سبحان و نقص خود ، جاودانگى او و فنا و خوارى خود و بى‏نيازى او را ببينند ، و نيز به خود بنگرند ، بلكه ببينند كه وجود عاريتى ايشان، در كنار وجود كامل او ، عدم است و قدرت ناقص ايشان در جنب قدرت كامل او ، ناتوانى است و بالاتر آن كه از خود بيخود مى‏شوند، علم و قدرت خود را وا مى‏نهند و خداى سبحان، در اراده و قدرت و علم ايشان، تصرّف مى‏كند و از اين رو، جز آنچه خدا بخواهد، نمى‏خواهند و جز اراده خدا، چيزى را اراده نمى‏كنند و به قدرت خدا در چيزها تصرّف كرده، مُرده را زنده مى‏كنند و خورشيد را باز مى‏گردانند و ماه را مى‏شكافند ، همان گونه كه امير مؤمنان فرمود :
ما قَلَعتُ بابَ خَيبرَ بِقُوَّةٍ جِسمانِيَّةٍ ، بَل بِقُوَّةٍ رَبّانِيَّةٍ .۱
من، درِ خيبر را نه با قدرت جسمانى، كه با قدرت الهى كَنْدم .
و معنايى كه از فناى در خدا و بقاى با خدا، فهمش ممكن و منافى با اصول دين نيست ، همين معناست .۲و به عبارت ديگر ، حجاب‏هاى نورانى ، موانع بنده در رسيدن به مقام قرب خدا و نيز نهايتِ درجه معرفتش به خداست كه مى‏تواند از طريق عبادات بيايد (مانند : ريا ، خودپسندى ، خودستايى، ستيز و كشمكش و مانند اينها) ؛ و موانع ظلمانى ، همان معصيت‏هايى است كه از رسيدن او به خدا جلوگيرى مى‏كند و چون اين حجاب‏ها زدوده شود ، خدا در دلش جلوه مى‏كند و حبّ هر چيز ديگر غير از خدا و حتّى حبّ نفس را مى‏سوزانَد .
و همه اينها موجب نمى‏شود كه به ظواهر اين روايات، ايمان نياوريم، مگر اين كه متون صحيح و صريح ديگرى، ما را از اين ظهور، منصرف كند و آغاز كژروى ، به سوى تأويل رفتن بدون دليل است و خداوند است كه به راه راست، ره مى‏نمايد .۳

1.بحار الأنوار : ج ۵۸ ص ۴۷، الأمالى ، صدوق : ص ۶۰۴ ح ۸۴۰، روضة الواعظين : ص ۱۴۲ كلاهما نحوه .

2.راهى كه علّامه مجلسى پيموده، بيشتر به طريقه اهل ذوق شبيه است و مشكلى نيست كه به طريقه اهل بحث و نظر هم اشاره كنيم تا سودش عام‏تر و بهره‏اش كامل‏تر باشد : عالم مادّى ، عالم حركت و تكامل است و نفس نيز از جهت تعلّقش به بدن مادّى و بلكه اتّحاد با آن به همين حكم، محكوم است و آن، يكسره در منازل سير خود حركت مى‏كند و از درجات كمال، بالا مى‏رود و به حقّ متعال، نزديك مى‏گردد تا آن جا كه به مرزهاى امكان و وجوب مى‏رسد كه در اين هنگام، حركتش پايان مى‏پذيرد و از حركت مى‏ايستد «و بى‏گمان ، مرز نهايى تا پروردگار توست» و منزل‏هاى سير ، مراتب ميان مادّه و بالاترين مرتبه وجود است و اين منزل‏ها از يك ديدگاه به مادّى و غير مادى تقسيم مى‏شود . مرحله اوّل ، مرحله‏هايى كه نفس، آنها را مى‏پيمايد تا به حدّ تجرّد برسد . مرحله دوم ، مراتب كمالى عالى برتر از اين است كه هر مرتبه آن نسبت به مرتبه پيشين ، نسبت علّت به معلول را دارد و يا رابطه ميان معناى اسمى و حرفى و مستقل به غير مستقل و از اين رو، مرتبه برتر كمالات مرتبه فروتر را در بر دارد و عكس آن صحيح نيست . پس هر گاه كمانِ وجود به پايين آيد ، مرتبه‏ها ضعيف و مرزهاى عدم، فراوان مى‏شوند و هر گاه بالا رود ، مرتبه‏ها قوّت مى‏گيرند و مرزها كاهش مى‏يابند تا آن كه به وجود بى‏حدّ و مرز برسند و رسيدن نفس به هر مرتبه، به معناى تعلّقش به آن مرتبه است و به عبارت ديگر ، يعنى مشاهده ارتباطش با آن وجود كه براى خود نسبت به او استقلالى نبيند و اگر مى‏خواهى، بگو : به فناى از ذات خود و به در آمدن از حدودى كه احاطه‏اش كرده است . پس از اين مقدّمه مى‏گوييم : حدود لازم هر مرتبه كه بر حقيقت وجودى شى‏ء در آن مرتبه ، عارض مى‏شود ، آن را از وصول به مرتبه بالا و رسيدن به كمالات و عظمت آن مرتبه، باز مى‏دارد . پس چون چيزى از اين حدود بيرون رود و آن قيدها را از خود بكَنَد ، ترّقى به درجه بالاتر برايش ممكن مى‏شود و در اين هنگام ، خود را متعلّق آن و غير مستقل از آن مى‏بيند و ارزش و شرافت و كمال و عظمت خود را مى‏يابد . پس آن حدودند كه حاجب از حقيقت وجود مطلق از هر قيدند و نفس شيفته لذّت‏هاى مادّى در تاريكى‏هاى حدود و پوشش قيود در غلتيده و آن، دورترين نفس‏ها از حقّ متعال است . پس هر گاه از قيود مادّى جدا شود و رشته تعلّقش را به زخارف اين دنياى پست ببُرد ، به عالم نور و سرور و بها و كرامت، نزديك مى‏شود تا آن كه تجرّدى عالى بيابد و نفس خود را جوهرى مجرّد از مادّه و صورت ببيند و در اين هنگام است كه از حجاب‏هاى ظلمانى بيرون مى‏آيد كه همان حقيقت گناهان و معاصى و اخلاق ناپسند است و رأس آنها هم حبّ دنيا و چسبيدن به طبيعت است و هر دو گروه، از پيامبر روايت كرده‏اند كه: «حبّ دنيا، رأس هر خطاست» ؛ امّا نفس در اين مرتبه، هنوز گرفتار حجاب‏هاى نورانى است كه نازك‏تر و رقيق‏تر است و از اين رو، تشخيص آنها دشوارتر و شناختشان به دقّت و تيزبينى بيشترى نيازمند است و بسى سالكِ اين راه كه چون برخى مرتبه‏هاى پايين را مشاهده كرد ، پنداشت كه به نهايت كمالات و بالاترين درجات رسيده و همين، سبب درجا زدن او در همان مرتبه و در حجاب شدنش مى‏شود ؛ و چه نيكو سروده است : شيشه، شفّاف و خَمر، شفّاف است‏ هر دو مانند و كار، دشوار است‏گو كه خمر است اين و ظرفى نيست‏ يا كه گو بوده ظرف و خمرى نيست. پس هر كس عنايت حق او را در بر گيرد و توفيق يارى‏اش كند ، خدايش ويژه بندگى خويش مى‏كند و دلش را در تسخير خود در مى‏آورد و قلبش را از محبّت خود، پُر مى‏سازد و محبّت ديگران را از دلش مى‏زدايد و نورش را بر آن مى‏تاباند و انوار عظمت سيماى خويش را به او مى‏نمايد و حجاب كبريايى و سراپرده عزّت و جلال خويش را از او برمى‏دارد و در نهانش برايش جلوه مى‏كند و سپس، او را به پايدارى در كار و جايگير شدن در مرتبه خويش، موفّق مى‏دارد و همه حجاب‏ها را از او مى‏زدايد و به عزّت پاك خداىِ خدايگان در مى‏آويزد كه زندگى‏اش گوارا و حياتش پاكيزه خواهد بود . خوشا به حال او ، خوشا به حال او ! و از آنچه گفتيم، آشكار شد كه معناى برداشتن حجاب، مشاهده عدم استقلال نفس است و از اين رو ، برداشتن حجاب، مانند انعدام عالم نمى‏شود ، بلكه فقط موجب مى‏شود كه ما سواىِ خداى متعال را ، متعلّق به او و غير مستقل ببينيم و محالى لازم نمى‏آيد و با هيچ يك از اصول دين، تنافى‏اى نمى‏يابد ؛ و خداوند، هدايتگر و ياور است (بحار الأنوار : ج ۵۸ ص ۴۷ - ۴۹، حاشيه مصحّح).

3.بحار الأنوار : ج ۵۸ ص ۴۶ و ۴۷ .


حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
298

«كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى‏ قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ * كَلَّآ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئذٍ لَّمَحْجُوبُونَ .۱
هرگز ! بلكه دستاوردشان بر دل‏هايشان زنگار مى‏نهد. هرگز ! آنان در آن روز از پروردگارشان محجوب‏اند» .
خواجه حافظ شيرازى، با اشاره به اين حجاب‏ها مى‏گويد :
جمال يار ندارد نقاب و پرده، ولى‏غبار رَه بنشان تا نظر توانى كرد.

1.مطفّفين : آيه ۱۴ - ۱۵ .

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 44368
صفحه از 584
پرینت  ارسال به