255
حکمت‌ نامه رضوی جلد اول

۲۰۹. امام رضا عليه السلام‏ - در وصف خداى عزّ و جلّ و تنزيه او - : او به چگونگى، چگونگى داد (چگونگى را پديد آورد). پس در باره او نمى‏توان گفت كه «چگونه است؟» . او به كجايى، كجايى بخشيد. پس در باره او نمى‏توان گفت كه : «كجاست؟»؛ زيرا او از چگونگى و كجايى بركنار است.

۲۱۰. كتاب من لا يحضره الفقيه‏- به نقل از ابراهيم بن ابو محمود - : به امام رضا عليه السلام گفتم: اى پسر پيامبر خدا! در باره اين حديث كه مردم از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله روايت مى‏كنند كه: «خداوند - تبارك و تعالى - در هر شب جمعه به آسمان زيرين پايين مى‏آيد»، چه مى‏فرمايى؟
فرمود: «خدا لعنت كند كسانى را كه سخنان را تحريف مى‏كنند! به خدا سوگند ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله اين گونه نفرموده، بلكه فرموده است : "... خداوند - تبارك و تعالى - هر شب در ثلثِ آخر آن، و شب جمعه در همان آغازِ شب، فرشته اى را به آسمانِ پايين مى‏فرستد و به او دستور مى‏دهد تا ندا دهد: «آيا درخواست كننده اى هست كه عطايش كنم؟ آيا توبه كننده اى هست تا توبه‏اش را بپذيرم؟ آيا آمرزش‏خواهى هست تا او را بيامرزم؟ اى طالب خوبى‏ها! بيا. اى طالب بدى ها! [از بدى ]دست بدار" و آن فرشته، تا سپيده‏دَم، پيوسته چنين ندا مى‏دهد و چون سپيده دميد، به جايگاه خود در ملكوت آسمان، باز مى‏گردد . اين را پدرم از جدّم از پدرانش از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله برايم حديث كرد» .

و - صفات و نام‏هاى فراگير

۲۱۱. امام رضا عليه السلام : آغاز پرستش خداى متعال، شناخت اوست و پايه شناخت خدا ، يگانه دانستن اوست و شيرازه يگانه دانستن خداى متعال، نفى صفات [زايد بر ذات ]از اوست؛ زيرا خِردها گواهى مى‏دهند كه هر صفت و موصوفى آفريده است و هر آفريده اى، گواهى مى‏دهد كه آفريدگارى دارد كه نه صفت است و نه موصوف، و هر صفت و موصوفى به همراهى [يكديگر] گواهى مى‏دهند و همراهى، به پديد آمدن گواهى مى‏دهد و پديد آمدن، گواهى مى‏دهد كه با بى آغاز بودن، ناسازگار است و بى آغاز بودن با پديد آمدن، ناسازگار است.
پس كسى كه ذات خدا را با همانند كردنش با ديگر چيزها بشناسد، او را نشناخته است و هر كه در صدد رسيدن به كُنه خدا باشد، او را يگانه ندانسته است و هر كه خدا را مانند ديگر چيزها بداند، به حقيقت او نرسيده است و هر كه براى خدا پايانى در نظر بگيرد، او را تصديق نكرده است و هر كه به خدا اشاره كند، صمد بودنِ او را در نظر نگرفته است و هر كه خدا را همانند ديگر چيزها بداند، او را قصد نكرده است و هر كه خدا را داراى اجزا بداند، در برابرش فروتنى نكرده است و هر كه خدا را در وهم آورد، او را اراده نكرده است.
هر موجودى كه ذاتش شناخته شود، ساخته شده است و هر چه به غير خود استوار باشد، معلول [و نيازمند علّت ]است. از راه چيزهايى كه خدا ساخته، بر وجود او استدلال مى‏شود و با خِردها ، شناخت خدا محكم مى‏شود و با فطرت، دليل خدا ثابت مى‏گردد.
آفرينش آفريدگان به وسيله خدا، پوششى ميان او و آنهاست و جدايى خدا از آفريدگان، جدايى او از هستى آنهاست و آغاز شدن هستى آفريدگان به وسيله خدا، دليل آنهاست بر اين كه خدا آغاز ندارد؛ چرا كه هر آغاز شده‏اى از آغازيدن غير خود، ناتوان است و اين كه خدا به آفريدگان ابزار داده است، دليل آن است كه در خدا ابزار نيست؛ زيرا ابزارها به نيازمندى صاحبان ابزار، گواهى مى‏دهند.
نام‏هاى خدا تعبيرى [از ذات خدا] هستند و كارهاى او فهماننده‏[ى اين است كه كارها كننده‏اى دارند] و ذات خدا ، حقيقت است و كُنه او ميان او و آفريدگانش ، جدايى مى‏افكند و هميشگى بودن خدا ، محدود كننده غير اوست.
كسى كه در صدد توصيف خدا باشد، او را نشناخته است و آن كه بخواهد بر خدا احاطه يابد، از او در گذشته [و به چيز ديگرى رسيده ]است و هر كه بخواهد به كُنه خدا برسد، او را از دست داده است و هر كه در باره خدا بگويد: «چگونه است؟»، او را با ديگر چيزها مانند كرده است و هر كه بگويد: «چرا؟»، او را ناقص [و نيازمند علّت ]دانسته است و هر كه بگويد: «چه وقت؟»، او را داراى زمان دانسته است و هر كه بگويد: «در چه چيزى؟»، او را در ظرفى نهاده است و هر كه بگويد: «تا كجا؟»، او را نهايت‏دار دانسته است و هر كه بگويد: «تا كِى؟»، براى او غايت ، تعيين كرده است و هر كه برايش غايت تعيين كند، براى او مرز قرار داده است و هر كه برايش مرز قرار دهد ، او را داراى اجزا دانسته است و هر كه او را داراى جزء بداند ، او را توصيف كرده است و هر كه او را وصف كند ، در باره او، به بيراهه رفته است.
خدا با تغيير كردن مخلوق ، تغيير نمى‏كند، چنان كه با محدود كردن محدود، محدود نمى‏گردد. او يكتاست؛ امّا نه به معناى عددى آن [كه در مقابل دو تا و سه تا بودن است‏] . ظاهر است؛ امّا نه به معناى لمس شدن . آشكار است؛ امّا نه به معناى ديده شدن. باطن است؛ امّا نه به معناى كنار بودن [از ديگر چيزها] . دور است؛ نه از نظر مسافت . نزديك است؛ امّا نه از جهت مكانى . لطيف است؛ امّا نه به معناى جسمانى آن . موجود است؛ امّا نه پس از عدم . فاعل است؛ امّا نه با اضطرار . تقدير كننده است؛ امّا نه با نيروى فكر . تدبير كننده است؛ امّا نه با حركت . اراده كننده است؛ امّا نه با عزم . خواهنده است؛ امّا نه با اهتمام . درك كننده است؛ امّا نه به وسيله حس كردن .شنواست؛ امّا نه با ابزار . بيناست؛ امّا نه با وسيله.
زمان‏ها با او همراه نيستند . مكان‏ها او را شامل نمى‏شوند . خواب‏هاى سبُك، او را فرا نمى‏گيرند . صفت‏ها او را محدود نمى‏سازند و ابزارها او را مقيّد نمى‏كنند. بودنش بر زمان‏ها، هستى‏اش بر نيستى، و بى آغاز بودنش بر آغاز، پيشى گرفته است. از اين كه قواى ادراكى را داراى ادراك ساخته است، معلوم مى‏شود كه او داراى قوّه ادراكى نيست و از اين كه جوهرها را جوهر ساخته است، روشن مى‏شود كه او، خود، جوهر ندارد و از اين كه چيزها را ضدّ هم قرار داده است، دانسته مى‏شود كه خود، ضدّى ندارد و از اين كه چيزها را همراه هم كرده است، معلوم مى‏شود كه خود، همراهى ندارد. روشنايى را ضدّ تاريكى، آشكارى را ضدّ پوشيدگى، خشكى را ضدّ تَرى، و سرما را ضدّ گرما قرار داده است .
آفريدگانِ دور از هم را با هم جمع كرده و آفريدگانِ نزديك به هم را از هم جدا نموده است. جداكردن آفريدگان بر جداكننده آنها، و جمع كردن آفريدگان بر جمع كننده آنها دلالت مى‏كند. اين، همان سخن خداى عزّ و جلّ است كه: «و از هر چيزى دو گونه آفريديم، باشد كه [خدا را] به ياد آوريد». با آفريدگان، ميان پيش و پس، جدايى افكنده تا روشن شود كه خود ، پيش و پسى ندارد. طبيعت‏هاى آفريدگان، گواهى مى‏دهند كه آفريننده طبيعت‏ها، خود، طبيعت ندارد. كاستى‏هاى آفريدگان، نشانه اين است كه آفريننده كاستى‏ها، خود، كاستى ندارد. زمان داشتن آفريدگان، بيانگر اين است كه آفريدگار آنان، زمان ندارد.
برخى آفريدگان را از برخى ديگر پنهان كرده تا معلوم شود كه ميان او و آفريدگان، پوششى جز خود آفريدگان وجود ندارد. آن گاه كه پرورده‏اى نبود، او حقيقت پروردگارى را داشت و آن گاه كه بنده‏اى نبود، او حقيقتِ خدايى را داشت و آن گاه كه دانسته‏اى نبود، او حقيقتِ دانايى را داشت و آن گاه كه آفريده‏اى نبود، او حقيقتِ آفريدگارى را داشت و آن گاه كه شنيده‏اى نبود، او حقيقتِ شنوايى را داشت. او از وقتى كه شروع به آفرينش كرد، سزاوار حقيقتِ آفريدگارى نشد و [تنها] با ايجاد آفريده‏ها ، از حقيقتِ آفرينندگى بهره‏مند نشد.
چگونه چنين چيزى ممكن است، در حالى كه واژه «مُذ (از وقتى كه)» او را [در برخى زمان‏ها] غايب نمى‏كند و واژه «قد (نزديك است)» [كه نشانه نزديكى زمانى است،] او را [به برخى زمان‏ها] نزديك نمى‏كند و واژه «لَعَلَّ (شايد)» [ميان خدا و خواسته‏اش‏] حجاب نمى‏افكند و واژه «مَتى (كِى؟)» او را زمانمند نمى‏كند و «حينَ (زمانى كه)» او را فرا نمى‏گيرد و واژه «مع (با)» او را با چيزى همراه نمى‏كند؟! ابزارها خودشان را محدود مى‏سازند [ ، نه خدا را] و وسيله ، به مانند خود اشاره مى‏كند و تأثير ابزار، در ميان‏ چيزها[ى آفريده شده، و نه خدا ]يافت مى‏شود. واژه «مُنذُ (از زمانى كه)» ، جلوى هميشگى بودن آفريدگان را مى‏گيرد و واژه «قد» ، آفريدگان را از بى آغاز بودن باز مى‏دارد و واژه «لو لا (اگر نبود)» [كه به نبودِ چيزى در اثر چيز ديگر اشاره مى‏كند] ، آفريدگان را از كامل بودن ، دور مى‏كند. جدايى آفريدگان، بيانگر جداكننده آنهاست و دورى آنها از هم، نشانگر دور كننده آنها از يكديگر است؛ چرا كه سازنده آفريدگان، بر خِردها پديدار گشته و به وسيله آفريدگان، از ديده شدن ، پنهان گشته است و گمان‏ها بر اساس آفريدگان در باره خدا حكم مى‏كنند و در آفريدگان ، تغيير نهاده شده است و از آفريدگان [براى اثبات وجود خدا] دليل آورده مى‏شود و از راه آفريدگان، اقرار [به وجود خدا] به آفريدگان ، شناسانده شده است و با خِردها ، تصديق خدا محكم مى‏گردد و با اقرار [به وجود خدا] ، ايمان به خدا كامل مى‏گردد.
ديندارى، تنها پس از شناخت خداست و شناخت خدا ، با اخلاص [و يكتاپرستى ]به دست مى‏آيد و با وجود تشبيه خدا به آفريدگان، اخلاصى وجود ندارد و با اثبات صفت‏ها براى خدا ، «تشبيه» نفى نمى‏شود. پس هر آنچه در آفريده هست، در آفريدگارِ آن ، يافت نمى‏شود و هر چه در آفريده امكان دارد، در سازنده آن ، مُحال است. حركت و سكون ، بر خدا جارى نيست، و چگونه ممكن است چيزى كه خدا آن را ايجاد كرده است، در خودِ او جريان يابد، يا آنچه خودش آن را آغاز كرده (آفريده)، به خودِ او باز گردد [و در او موجود شود]؟! اگر چنين باشد، ذاتش ناقص و حقيقتش داراى اجزا خواهد بود و بى آغاز بودنِ حقيقتش ، محال خواهد شد و آفريننده، حقيقتى جز آفريده شده نخواهد داشت.
اگر براى خدا پشتِ سر در نظر گرفته شود، پيشِ رو [نيز] خواهد داشت و اگر براى او كامل شدن جُسته شود، براى او كاستى لازم مى‏آيد. كسى كه پيدايى برايش محال نيست، چگونه سزاوار بى آغاز بودن خواهد بود؟! و كسى كه نوپديد آمدن برايش مُحال نيست، چگونه اشيا را نوپديد مى‏آورد؟! اگر چنين باشد [و در خدا پيدايى و نو پديد آمدن ممكن باشد]، نشانه ساخته شدن در خدا ثابت مى‏شود و او به دليلى [براى وجود سازنده اى ديگر] بدل خواهد شد، پس از آن كه آفريدگان بر وجود او دلالت كردند.
سخن مُحال ، نمى‏تواند دليل چيزى باشد و پرسش در باره او [با عباراتى همچون: چگونه است؟ از كِى موجود شده است؟] ، پاسخ ندارد و هر پاسخى كه داده شود، بيانگر شُكوه خدا نيست و لازمه تفاوت آفريدگار با آفريدگان، ستم [بر آفريدگان ]نيست؛ بلكه [اين تفاوت، از آن روست كه‏] موجود بى آغاز، نمى‏تواند دومى داشته باشد و چيزى كه آغاز ندارد، نمى‏تواند آغاز شود. خدايى جز خداى يگانه بلندپايه و باشُكوه ، وجود ندارد. مشركان، دروغ گفتند و به گم‏راهى سخت و زيانى آشكار ، گرفتار شدند. درود خدا بر محمّد پيامبر و خاندان پاك و پاكيزه‏اش باد!


حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
254

۲۰۹. الإمام الرضا عليه السلام - في وَصفِ اللَّه عزّ و جلّ وتَنزيهِهِ - : كَيَّفَ الكَيفَ فَلا يُقالُ : «كَيفَ؟» ، وأيَّنَ الأينَ فَلا يُقالُ : «أينَ؟ إِذ هُوَ مُنقَطِعُ الكَيفوفيَّةِ والأينونيَّةِ .۱

۲۱۰. كتاب من لا يحضره الفقيه عن إبراهيم بن أبي محمود : قُلتُ للرضا عليه السلام : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، ما تَقولُ فِي الحَديثِ الَّذي يَرويهِ النّاسُ عَن رَسول اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله أنَّهُ قالَ : «إنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالى‏ يَنزِلُ في كُلِّ لَيلَةِ جُمُعَةٍ إلَى السَّماءِ الدُّنيا؟»
فَقالَ عليه السلام : لَعَنَ اللَّهُ المُحَرِّفينَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ! وَاللَّهِ ، ما قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله كَذلِكَ ، إنَّما قالَ عليه السلام : «إنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالى‏ يُنزِلُ مَلَكاً إلَى السَّماءِ الدُّنيا كُلَّ لَيلَةٍ فِي الثُّلُثِ الأَخيرِ ، ولَيلَةَ الجُمُعَةِ في أوَّلِ اللَّيلِ ، فَيَأمُرُهُ فَيُنادي : هَل مِن سائِلٍ فَاُعطِيَهُ؟ هَل مِن تائِبٍ فَأَتوبَ عَلَيهِ؟ هَل مِن مُستَغفِرٍ فَأَغفِرَ لَهُ؟ يا طالِبَ الخَيرِ أقبِل ، ويا طالِبَ الشَّرِّ أقصِر . فَلا يَزالُ يُنادي حَتّى‏ يَطلُعَ الفَجرُ ، فَإِذا طَلَعَ الفَجرُ عادَ إلى‏ مَحَلِّهِ مِن مَلَكوتِ السَّماءِ» . حَدَّثَني بِذلِكَ أبي ، عَن جَدّي ، عَن آبائِهِ ، عَن رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله .۲

ز - جَوامِعُ صِفاتِهِ وأسمائِهِ‏

۲۱۱. الإمام الرضا عليه السلام : أوَّلُ عِبادَةِ اللَّهِ تَعالى مَعرِفَتُهُ ، وأصلُ مَعرِفَةِ اللَّهِ - جَلَّ اسمُهُ - تَوحيدُهُ ، ونِظامُ تَوحيدِ اللَّهِ تَعالى نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ ؛ لِشَهادَةِ العُقولِ أنَّ كُلَّ صِفَةٍ ومَوصوفٍ مَخلوقٌ ، وشَهادَةِ كُلِّ مَخلوقٍ أنَّ لَهُ خالِقاً لَيسَ بِصِفَةٍ ولا مَوصوفٍ ، وشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ ومَوصوفٍ بِالاِقتِرانِ ، وشَهادَةِ الاِقتِرانِ بِالحَدَثِ ، وشَهادَةِ الحَدَثِ بِالاِمتِناعِ مِن الأزَلِ المُمتَنِعِ مِن الحَدَثِ .
فَلَيسَ اللَّهَ عَرَفَ مَن عَرَفَ بِالتَّشبيهِ ذاتَهُ ، ولا إيّاهُ وَحَّدَ مَنِ اكتَنَهَهُ ، ولا حَقيقَتَهُ أصابَ من مَثَّلَهُ ، ولا بِهِ صَدَّقَ مَن نَهّاهُ ، ولا صَمَدَ صَمَدَهُ مَن أشارَ إِلَيهِ ، ولا إيّاهُ عَنى مَن شَبَّهَهُ ، ولا لَهُ تَذَلَّلَ مَن بَعَّضَهُ ، ولا إيّاهُ أرادَ من تَوَهَّمَهُ .
كُلُّ مَعروفٍ بِنَفسِهِ مَصنوعٌ ، وكُلُّ قائِمٍ في سِواهُ مَعلولٌ . بِصُنعِ اللَّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ ، وبِالعُقولِ يُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالفِطرَةِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ .
خَلقُ اللَّهِ الخَلقَ حِجابٌ بَينَهُ وبَينَهُم ، ومُبايَنَتُهُ إيّاهُم مُفارَقَتُهُ إِنّيَّتَهُم ، وابتِداؤُهُ إيّاهُم دَليلُهُم عَلى أن لاَ ابتِداءَ لَهُ ؛ لِعَجزِ كُلِّ مُبتَدأٍ عَنِ ابِتِداءِ غَيرِهِ ، وأدوُهُ إيّاهُم دَليلٌ عَلى أن لا أداةَ فيهِ ؛ لِشَهادَةِ الأدَواتِ بِفاقَةِ المُتَأدّينَ .
وأسماؤُهُ تَعبيرٌ ، وأفعالُهُ تَفهيمٌ ، وذاتُهُ حَقيقَةٌ ، وكُنهُهُ تَفريقٌ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ ، وغُبورُهُ تَحديدٌ لِما سِواهُ ؛ فَقَد جَهِلَ اللّهَ مَنِ استَوصَفَهُ ، وقَد تَعدّاهُ مَنِ اشتَمَلَهُ ، وقَد أخطَأهُ مَنِ اكتَنَهَهُ ، ومَن قالَ : «كَيفَ؟» فَقَد شَبَّهَهُ ، ومَن قالَ : «لِمَ؟» فَقَد عَلَّلَهُ ، ومَن قالَ : «مَتى؟» فَقَد وَقَّتَهُ ، ومَن قالَ : «فيمَ؟» فَقَد ضَمَّنَهُ ، ومَن قالَ : «إِلامَ؟» فَقَد نَهّاهُ ، ومَن قالَ : «حَتّامَ؟» فَقَد غَيّاهُ ، ومَن غَيّاهُ فَقَد غاياهُ ، ومَن غاياهُ فَقَد جَزَّأهُ ، ومَن جَزَّأهُ فَقَد وَصَفَهُ ، ومَن وَصَفَهُ فَقَد ألحَدَ فيهِ .
ولا يَتَغَيَّرُ اللَّهُ بِانغِيارِ المَخلوقِ ، كَما لا يَتَحَدَّدُ بِتَحديدِ المَحدودِ . أحَدٌ لا بِتَأويلِ عَدَدٍ ، ظاهِرٌ لا بِتَأويلِ المُباشَرَةِ ، مُتَجَلٍّ لا بِاستِهلالِ رُؤيَةٍ ، باطِنٌ لا بِمُزايَلَةٍ ، مُبايِنٌ لا بِمَسافَةٍ ، قَريبٌ لا بِمُداناةٍ ، لَطيفٌ لا بِتَجَسُّمٍ ، مَوجودٌ لا بَعدَ عَدَمٍ ، فاعِلٌ لا بِاضطِرارٍ ، مُقَدِّرٌ لا بِحَولِ فِكرَةٍ ، مُدَبِّرٌ لا بِحَرَكَةٍ ، مُريدٌ لا بِهَمامَةٍ ، شاءٍ لا بِهِمَّةٍ ، مُدرِكٌ لا بِمِجَسَّةٍ ، سَميعٌ لا بِآلَةٍ ، بَصيرٌ لا بِأداةٍ .
لا تَصحَبُهُ الأوقاتُ ، ولا تَضَمَّنُهُ الأماكِنُ ، ولا تَأخُذُهُ السِّناتُ ، ولا تَحُدُّهُ الصِّفاتُ ، ولا تُقَيِّدُهُ الأدَواتُ ؛ سَبَقَ الأوقاتَ كَونُهُ ، والعَدَمَ وُجودُهُ ، والاِبتِداءَ أزَلُهُ .
بِتَشعيرِهِ المَشاعِرَ عُرِفَ أن لا مَشعَرَ لَهُ ، وبِتَجهيرِهِ الجَواهِرَ عُرِفَ أن لا جَوهَرَ لَهُ ، وبِمُضادَّتِهِ بَينَ الأشياءِ عُرِفَ أن لا ضِدَّ لَهُ ، وبِمُقارَنَتِهِ بَينَ الأُمورِ عُرِفَ أن لا قَرينَ لَهُ ، ضادَّ النّورَ بِالظُّلمَةِ ، والجَلايَةَ بِالبُهمِ ، والجَسوَ بِالبَلَلِ ، والصَّردَ بِالحَرورِ ، مُؤَلِّفٌ بَينَ مُتَعادياتِها ، مُفَرِّقٌ بَينَ مُتَدانياتِها ، دالَّةٌ بِتَفريقِها عَلى مُفَرِّقِها ، وبِتَأليفِها عَلى مُؤَلِّفِها ؛ ذلِكَ قَولُهُ عزّ و جلّ : «وَ مِن كُلِ‏ّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»۳ ، فَفَرَّقَ بِها بَينَ قَبلٍ وبَعدٍ ؛ ليُعلَمَ أن لا قَبلَ لَهُ ولا بَعدَ ، شاهِدَةً بِغَرائِزِها أن لا غَريزَةَ لِمُغَرِّزِها ، دالَّةً بِتَفاوُتِها أن لا تَفاوُتَ لِمُفاوِتِها ، مُخبِرَةً بِتَوقيتِها أن لا وَقتَ لِمُوَقِّتِها .
حَجَبَ بَعضَها عَن بَعضٍ ليُعلَمَ أن لا حِجابَ بَينَهُ وبَينَها غَيرُها .
لَهُ مَعنَى الرُّبوبيَّةِ إِذ لا مَربوبَ ، وحَقيقَةُ الإِلهيَّةِ إِذ لا مَألوهَ ، ومَعنَى العالِمِ ولا مَعلومَ ، ومَعنَى الخالِقِ ولا مَخلوقَ ، وتَأويلُ السَّمعِ ولا مَسموعَ . لَيسَ مُذ خَلَقَ استَحَقَّ مَعنَى الخالِقِ ، ولا بِإِحداثِهِ البَرايا استَفادَ مَعنَى البارِئيَّةِ ، كَيفَ؟! ولا تُغَيِّبُهُ «مُذ» ، ولا تُدنيهِ «قَد» ، ولا تَحجُبُهُ «لَعَلَّ» ، ولا تُوَقِّتُهُ «مَتى» ، ولا تَشمُلُهُ «حينَ» ، ولا تُقارِنُهُ «مَعَ» ، إِنَّما تَحُدُّ الأدَواتُ أنفُسَها ، وتُشيرُ الآلَةُ إِلى نَظائِرِها ، وفِي الأشياءِ يوجَدُ فِعالُها ؛ مَنَعَتها «مُنذُ» القِدمَةَ ، وحَمَتها «قَد» الأزَليَّةَ ، وجَنَّبَتها «لَولا» التَّكمِلَةَ . اِفتَرَقَت فَدَلَّت عَلى مُفَرِّقِها ، وتَبايَنَت فَأعرَبَت عَن مُبايِنِها لما تَجلّى صانِعُها لِلعُقولِ ، وبِها احتَجَبَ عَنِ الرُّؤيَةِ ، وإِلَيها تَحاكَمَ الأوهامُ ، وفيها أُثبِتَ غَيرُهُ ، ومِنها أُنيطُ الدَّليلُ ، وبِها عَرَّفَها الإِقرارَ .
وبِالعُقولِ يُعتَقَدُ التَّصديقُ بِاللَّهِ ، وبِالإِقرارِ يَكمُلُ الإيمانُ بِهِ ، ولا ديانَةَ إِلاّ بَعدَ المَعرِفَةِ ، ولا مَعرِفَةَ إِلّا بِالإِخلاصِ ، ولا إِخلاصَ مَعَ التَّشبيهِ ، ولا نَفيَ مَعَ إثباتِ الصِّفاتِ لِلتَّشبيهِ ؛ فَكُلُّ ما فِي الخَلقِ لا يوجَدُ في خالِقِهِ ، وكُلُّ ما يُمكِنُ فيهِ يَمتَنِعُ مِن صانِعِهِ .
لا تَجري عَلَيهِ الحَرَكَةُ والسُّكونُ ، وكَيفَ يَجري عَلَيهِ ما هُوَ أجراهُ ، أو يَعودُ إِلَيهِ ما هُوَ ابتَدَأهُ؟! إِذاً لَتَفاوتَت ذاتُهُ ، ولَتَجَزَّأ كُنهُهُ ، ولاَمتَنَعَ مِنَ الأزَلِ مَعناهُ ، ولَما كانَ لِلبارِئِ مَعنىً غَيرُ المَبروءِ . ولَو حُدَّ لَهُ وَراءٌ إِذاً لَحُدَّ لَهُ أمام ، ولَوِ التُمِسَ لَهُ التَّمامُ إِذاً لَزِمَهُ النُّقصانُ ، كَيفَ يَستَحِقُّ الأزَلَ مَن لا يَمتَنِعُ مِنَ الحُدوثِ؟! وكَيفَ يُنشِئُ الأشياءَ مَن لا يَمتَنِعُ مِنَ الإِنشاءِ؟! إِذاً لَقامَت فيهِ آيَةُ المَصنوعِ ، ولَتَحَوَّلَ دَليلاً بَعدَما كانَ مَدلولاً عَلَيهِ .
لَيسَ في مُحالِ القَولِ حُجَّةٌ ، ولا فِي المَسألَةِ عَنهُ جَوابٌ ، ولا في مَعناهُ لَهُ تَعظيمٌ ، ولا في إِبانَتِهِ عَنِ الخَلقِ ضَيمٌ ؛ إِلّا بِامتِناعِ الأزَليِّ أن يُثَنّي ، وما لا بَدءَ لَهُ أن يُبدَأ ، لا إِلهَ إِلّا اللّهُ العَليُّ العَظيمُ ، كَذَبَ العادِلونَ بِاللَّهِ ، وضَلّوا ضَلالاً بَعيداً ، وخَسِروا خُسراناً مُبيناً ، وصَلَّى اللّهُ عَلى محمّد النَّبيِّ وآلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ .۴

1.الكافي : ج ۱ ص ۱۳۸ ح ۳ ، التوحيد : ص ۶۱ ح ۱۸ كلاهما عن الفتح بن يزيد الجرجاني ، بحار الأنوار : ج ۴ ص ۲۹۰ ح ۲۱ .

2.كتاب من لا يحضره الفقيه : ج‏۱ ص‏۴۲۱ ح‏۱۲۴۰ ، التوحيد : ص‏۱۷۶ ح‏۷ ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج‏۱ ص‏۱۲۷ ح‏۲۱ ، بحار الأنوار : ج‏۳ ص‏۳۱۴ ح‏۲۱ وراجع دعائم الإسلام : ج‏۱ ص‏۱۸۰ .

3.الذاريات : ۴۹ .

4.التوحيد : ص ۳۴ ح ۲ ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۱۵۰ ح ۵۱ كلاهما عن محمد بن يحيى بن عمر بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام وقاسم بن أيّوب العلوي ؛ بحار الأنوار : ج ۴ ص ۲۲۸ ح ۳ .

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 44404
صفحه از 584
پرینت  ارسال به