۱۹۳. الكافى- به نقل از محمّد بن عبيد - : به ابوالحسن الرضا عليه السلام نامه نوشتم و از ايشان در باره ديدن [خدا در قيامت] و آنچه غير شيعه و شيعه روايت مىكنند ، پرسيدم و خواهش كردم اين موضوع را برايم توضيح دهد. امام عليه السلام به خط خود نوشت: «همگان بدون هيچ اختلافى، اتّفاق نظر دارند كه شناخت از راه ديدن ، امرى ضرور است. پس اگر ممكن باشد كه خدا به چشم ديده شود، بالضروره ، شناخت حاصل مىگردد. حال اين شناخت ، از دو حال بيرون نيست: يا ايمان است يا ايمان نيست. اگر آن شناخت حاصل از ديدن [در قيامت] ايمان باشد، پس شناخت در دنيا كه اكتسابى [و نظرى] است ، ايمان نيست؛ زيرا اين شناخت ، ضدّ آن شناخت است . بنا بر اين، در دنيا مؤمنى وجود ندارد؛ چون خداى عزّ و جلّ را نديده اند، و اگر آن شناخت از راه ديدن ايمان نباشد، اين شناخت اكتسابى [و نظرى] در قيامت يا از بين مىرود و يا نمىرود . اين ، دليلى است بر اين كه خداى عزّ و جلّ به چشم ديده نمىشود؛ زيرا [ديدن به چشم] به نتايجى كه گفتيم، مىانجامد».
۱۹۴. قرب الإسناد- به نقل از بَزَنطى - : به امام رضا عليه السلام گفتم : قربانت گردم! برخى از ياران ما ... در باره صفت [خداوند و تشبيه او ]مىگويند.
امام عليه السلام در ابتدا [و بدون آن كه من آنچه را اين افراد در باب تشبيه مىگويند، بيان كنم] به من فرمود: «شبى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به معراج برده شد، جبرئيل عليه السلام او را به جايى رساند كه هرگز پاى كسى به آن جا نرسيده بود . پيامبر صلى اللّه عليه و آله پيش رفت و خداوند از نور عظمت خود ، آنچه خواست ، به او نمايانْد» .
در اين هنگام ، من امام عليه السلام را از [سخنان آن افراد در باب] تشبيه آگاه ساختم.
امام عليه السلام فرمود: «سبحان اللَّه! رها كن اين را . مبادا از آن مشكل بزرگى (كفر و خروج از دين) به تو برسد».