۹۹. التوحيد- به نقل از حسين بن خالد - : شنيدم كه امام رضا عليه السلام مىفرمايد: «خداوند - تبارك و تعالى - ، همواره دانا، توانا، زنده، قديم، شنوا و بيناست».
به ايشان گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! برخى مىگويند: او همواره با دانستن داناست و با توانايى تواناست و با جان زنده است و به قدمت قديم است و با ابزار شنوايى شنواست و با حسّ ديدن بيناست .
فرمود: «هر كه چنين بگويد و بدان معتقد باشد، خدايانى چند در كنار خداوند يكتا گرفته است و از ولايت ما بهره اى ندارد».
سپس فرمود: «خداوند، همواره در همان ذات خود، دانا، توانا، زنده، قديم، شنوا و بيناست و والاتر است از آنچه مشركان و تشبيه كنندگان مىگويند».
د - دليل توحيد
۱۰۰. امام رضا عليه السلام - در پاسخ پرسش مردى ثنوى (دوگانهپرست) كه گفت: آفريدگار جهان، دوتاست . دليل بر يكى بودن او چيست؟ - : همين كه مىگويى: دوتاست، خود، دليل بر اين است كه آفريدگار، يكى است؛ چون ادّعاى دومى را فقط زمانى مىكنى كه يكى را اثبات كرده باشى. پس در باره يك خدا اتّفاق نظر است. بيشتر از يكى، محلّ اختلاف است [و تو كه مدّعى خداى دوم هستى، بايد وجود او را اثبات كنى].
۱۰۱. عيون أخبار الرضا عليه السلام - به نقل از فضل بن شاذان از امام رضا عليه السلام در بيان اين كه : چرا بايد اقرار كرد خدا همانندى ندارد؟ - : اگر [گويندهاى] بگويد: «چرا بر ايشان واجب است اقرار كنند و بدانند كه خداوند متعال يگانه و يكتاست؟» ، گفته مىشود به چند علّت:
يكى اين كه: اگر اين اقرار و شناخت بر آنان واجب نبود ، روا بود كه دو مدبّر يا بيش از آن [براى عالم و خود ]تصوّر كنند، و اگر چنين چيزى روا بود، سازنده خود را از غير سازندهشان تشخيص نمىدادند؛ زيرا هيچ كس نمىدانست كه كدام يك از آن دو آفريننده اوست، بلكه آن را كه آفريننده او نيست ، عبادت مىكرد و از فرمان غير او ، اطاعت مىنمود و سازنده و آفريننده خود را حقيقتاً نمىشناختند و بر ايشان معلوم نبود كه امر و نهى از كدام يكِ آنهاست؛ چرا كه امر و نهى كننده واقعى معلوم نيست.
ديگر اين كه: اگر روا بود دو خدا باشد، هيچ يك از آن دو شريك به پرستش و فرمانبُردارى سزاوارتر از ديگرى نبود و در روايىِ فرمان بردن از آن شريك ، روايىِ فرمان نبردن از خداست و در روايىِ فرمان نبردن از خدا، كفر به خداوند و به همه كتابها و فرستادگان او و به جا آوردن هر باطلى و وا نهادن هر حقّى و حلال نمودن هر حرامى و حرام كردن هر حلالى و ارتكاب هر گناهى و سر بر تافتن از هر طاعتى و روا شمارى هر فسادى و باطل نمودن هر حقّى است.
ديگر اين كه: اگر روا بود بيش از يك خدا باشد، ابليس مىتوانست ادّعا كند آن خداى ديگر ، اوست تا در برابر تمام فرامين خداوند به ضدّيت برخيزد و بندگان را متوجّه خودش كند، و در اين امر ، بزرگترين كفر و بدترين نفاق است.
اگر [گويندهاى] بگويد: «چرا بر ايشان واجب است كه اقرار كنند خداوند ، مانندى ندارد؟» ، گفته مىشود: به چند دليل:
يكى اين كه: تنها او را بپرستند و فرمان برند و به ديگرى روى نياورند و در شناخت خداوندگار و سازنده و روزى دهنده خود ، دچار اشتباه نشوند.
ديگر اين كه: اگر نمىدانستند كه خداوند مانندى ندارد، ممكن بود فكر كنند خداوندگار و سازنده آنها همين بتهايى هستند كه پدرانشان برايشان ساختهاند، و [حتّى ]خورشيد و ماه و آتش، اگر روا بود كه امر بر آنان مشتبه شود، و در اين امر، تباهى بود و ترك همه طاعات خداوند و ارتكاب همه معاصى او به اندازهاى كه از جانب اين خدايان [ارباب انواع ]به آنان خبر و امر و نهى مىرسيد .
ديگر اين كه: اگر بر مردمان لازم نبود بدانند خداوند مانندى ندارد، هر آينه برايشان روا بود كه صفاتى چون ناتوانى و نادانى و دگرگون پذيرى و زوال و نيستى و دروغ و تجاوز، كه به آفريدگان نسبت داده مىشود، در حقّ او نيز به كار برده شود و كسى كه اين صفات در وجودش روا باشد، در معرض فناست و به عدالتش اعتمادى نشايد و گفتار او و امر و نهى و وعده و وعيد و پاداشدهى و كيفر رسانىاش تحقّق نمىپذيرد و اين امر ، موجب تباهى خلق و بطلان ربوبيّت است.