مسئله كاملاً سياسى و امنيتى است. بنا بر اين ، طبيعى است كه دلائل آن و لايههاى زيرينِ اهداف طرح يا طرّاحان آن به روشنى مشخّص نباشد ، بويژه آن كه قرنها از تاريخ اين رخداد ، گذشته و اسناد باقى مانده ، بسيار محدود است.
خوشبختانه برخى از رخدادها و مسلّمات تاريخى وجود دارد كه مىتواند در تحليل صحيح، به شايستگى به ما كمك نمايد. براى نمونه، دشمنىهاى خونين و هميشگى عبّاسيان با علويان است كه در به شهادت رساندن سادات و حتّى همپيمانان خويش ، نظير سادات حسنى ، از هيچ جنايتى فروگذار نكردند. افزون بر اين ، جريان كشتن امين توسّط مأمون، تنها به جهت حكومتدارى، مورّخانِ منصف را از هر گونه نگاه خوشبينانه به مأمون در مسئله ولايتعهدى باز مىدارد. از اين رو ، همواره جمعى از دانشمندان شيعه بر اين باور بودهاند كه مأمون در تصميم به اعطاى خلافت و يا ولايتعهدى ، نيّت صادقانهاى نداشته و اين كار ، تنها يك حقّه سياسى در امر كشوردارى بوده است.۱
۳ . ارزيابى ديدگاههاى مختلف در باره انگيزه ولايتعهدى امام رضا عليه السلام
منابع روايى و تاريخى نيز در تبيين مسئله ولايتعهدى، داراى تشويش است. اين تشويشها سبب شده كه ديدگاههاى گوناگونى در اين زمينه وجود داشته باشد.
چرايى پيشنهاد ولايتعهدى را بسيارى از متفكّران بررسى كردهاند و گاه تا ده انگيزه بر شمردهاند.۲ به نظر مى رسد كه بر اساس متون روايى، مهمترين انگيزههاى
1.ر . ك : حياة الإمام الرضا عليه السلام ، قرشى : ج ۲ ص ۲۸۲ ، حياة الإمام الرضا عليه السلام ، جعفر مرتضى عاملى : ص ۴۴۲ ، تحليلى از زندگانى امام رضا عليه السلام ، محمّد جواد فضل اللَّه : ص ۹۸ .
2.يكى از محقّقان ، ده انگيزه مأمون را كه در منابع آمده ، اين گونه شماره كرده است: اعتقاد مأمون به اعلم و افضل و اورع و اتقى بودن امام، وفاى مأمون به نذرى كه پيشتر كرده بود، تشيّع مأمون، راحت نمودن خود از مشكلات حكومتدارى، برقرارى محبّت و دوستى بين بنى عبّاس و بنى اميّه، بد جلوه دادن شخصيت امام عليه السلام در نگاه عموم، مقابله با شيوع انديشه اسماعيليه، انتقام از بنى عبّاس به جهت تكيه نمودن به امين و تحقير مأمون، مقابله با قيامهاى علويان و تأمين مصالح حكومت عبّاسى (الإمام الرضا عند أهل السنة : ص ۱۸۱) . مرحوم محمّد باقر شريف القرشى نيز هفت انگيزه را بيان داشته كه عبارتاند از : تقويت حكومت عبّاسى به زعامت مأمون در قبال طرفداران امين در جهان اسلام، تغيير افكار عمومى در مخالفت و ضدّيت با حكومت عبّاسى، جلب محبت لشكريان و سربازان (چه اين كه بسيارى از آنها علاقهمند به امام رضا عليه السلام بودهاند) ، فرو نشاندن قيامهايى كه با نام دعوت به «الرضا من آل محمّد» انجام مىشد، مشروعيتبخشى به حكومت مأمون و غير ظالم دانستن حكومتش بر خلاف پدرش، شناسايى عناصر شيعه، ترويج اين ديدگاه كه امام عليه السلام از زاهدان نيست (حياة الإمام الرضا عليه السلام ، قرشى : ج ۲ ص ۲۸۲) .