43
حکمت‌ نامه رضوی جلد اول

بپوشانى [و واگذار نمايى‏] و اگر اين مقام از آنِ تو نيست ، پس حقّ اين كه چيزى را كه از تو نيست، به من واگذارى ، ندارى .۱
اين سخن ، غاصبانه بودن حكومت عبّاسى، عدم مشروعيت خلافت مأمون و همچنين پافشارى بر عقيده نصب الهى امام را به روشنى آشكار مى‏ساخت.

۱ - ۲ . پاسخ منفى به پيشنهاد ولايت‏عهدى‏

مأمون ، گزينه دومى را پيشِ روى امام عليه السلام نهاد. او پس از گفتگوهاى بسيار در اصل خلافت، منصب ولايت‏عهدى را به ايشان پيشنهاد كرد. امام عليه السلام كه از انگيزه مأمون كاملاً آگاه بود، با اين پيشنهاد نيز مخالفت كرد. از جمله دلايل امام عليه السلام اين بود كه بنا بر آنچه اجدادم از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گزارش كرده‏اند، من در حيات تو مسموم از دنيا مى‏روم و مظلومانه به شهادت مى‏رسم، در حالى كه فرشتگان آسمان و زمين بر من گريه مى‏كنند و در سرزمين غربت در كنار هارون الرّشيد ، مدفون مى‏شوم.
مأمون ، وقتى اين سخن را شنيد ، گريه كرد و پرسيد : اى پسر پيامبر خدا! چه كسى تو را مى‏كُشد؟ تا من زنده هستم، چه كسى قدرت يا جرئت بدى كردن به تو را خواهد داشت؟!
امام عليه السلام فرمود: «من اگر بخواهم قاتل خود را معرّفى كنم ، مى‏توانم بيان كنم و بگويم كه چه كسى مرا خواهد كشت» .۲

۱ - ۳ . پذيرفتن ولايت‏عهدى با اكراه‏

توسّل به زور و تهديد به قتل ، تنها روشى بود كه مأمون با به كار گرفتن آن ، توانست امام عليه السلام را براى پذيرش ولايت‏عهدى متقاعد كند. اگر چه خليفه در ابتداى حضور

1.ر . ك : همان .

2.ر . ك : همان .


حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
42

پذيرش آن ، خوددارى كرد. اطرافيان مأمون از اين‏همه اصرار وى تعجّب كرده و اين حركت او را خلاف مصالح حكومت مى‏دانستند. فضل بن سهل ، وزير ايرانى و سياست‏مدار وى، به شدّت از اصرار مأمون ناخرسند بود و مى‏گفت: «تا كنون خلافت را ضايع‏تر از اين نديده بودم».۱

۱ - ۱ . ردّ قاطع پيشنهاد خلافت‏

در آخرين جلسه از جلساتى كه مأمون براى پيشنهاد كردن خلافت به امام رضا عليه السلام تشكيل داده بود، خليفه مى‏گويد :
يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! قَدْ عَرَفْتُ عِلْمَكَ وَ فَضْلَكَ وَ زُهْدَكَ وَ وَرَعَكَ وَ عِبَادَتَكَ وَ أَرَاكَ أَحَقَّ بِالْخِلَافَةِ مِنِّى.۲
اى فرزند پيامبر خدا! من به دانش و برترى و زهد و ورع و عبادت تو آگاه هستم و از اين رو ، تو را سزاوارتر از خويش بر خلافت مى‏دانم.
و سپس خطاب به امام عليه السلام مى‏گويد:
من در نظر دارم خود را از خلافت ، خلع كنم و اين مقام را به تو بسپارم و با تو بيعت كنم .۳
اين بار امام عليه السلام پاسخ محكمى به او داد كه مأمون را به شدّت خشمگين ساخت. امام رضا عليه السلام رو به مامون نموده ، فرمود:
اگر اين خلافت ، از آنِ توست ، پس خدا براى تو قرار داده است و جايز نيست كه [خلعت و لباسى‏] را كه خداوند به قامت تو پوشانيده، از تن بيرون كنى و به ديگرى

1.«فَمَا رَأَيتُ خِلَافَةً قَطُّ كَانَتْ أَضْيعَ مِنْهَا ، أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يتَفَصَّى فِيهَا وَ يعْرِضُهَا عَلَى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى وَ عَلِىُّ بْنُ مُوسَى يَرْفُضُهَا وَ يأْبَى» (عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۴۱ ح ۶) .

2.ر . ك : ح ۱۵۱ .

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 44655
صفحه از 584
پرینت  ارسال به