از هموست اين اشعار :
من همان عقيدهاى را دارم كه وصى به آن معتقد استدرباره قتل كسانى كه در خريبه (بصره) فرود آمدند.
نيز با آيين او در روز نهروان همداستانمو دستم با او در صفّين هم دست است
در ريختن خونى كه در آن ريخته شد وقتى آنها حضور پيدا كردندو خدا موازين عادلانه برپا كرد.
پروردگارا! همه اين خونها به گردن من استپس مرا همانند آنها سيراب كن ، اجابت كن اجابت كن [اين دعايم را].
از آنها نيز بپذير ، با چنان حالى كه داشتندگروهى كه براى خدا هجرت و سوداى جان كردند؛
گروهى كه پيرامون مهدى عليه السلام هستند و او آنها را حركت مىدهداز درون مكه ، سواره و پياده
قصدى جز خداوندِ پروردگارشان ندارند.چه خوب مرادى است كه با مريدان خود برادرى دارد
تا با جمع جنگجويان ، مواجه مىشوندو مغز سرشان را مىزنند و دماغشان را بر خاك مىمالند.
گوارايت باد! شرافتى كه پروردگارم را به تو داده استاز آن شرف است ابوالحسن بهترين وصى
و خداوند به تو چند برابر بيفزايدتا تو را به آن جا كه پيامبر را رساند برساند.
خداوند گواه است كه من آنها را دوست دارم؛دوست داشتنى كه عقيدهام درباره شما به آن است.
به جاى شما هيچ گروهى را بر نمىگزينمتا آن زمانى كه در كفن پيچيده و پنهان شوم.۱