۱۵ / ۱۴
نعمت اللَّه شمسىپور۱
از پشت ديوار قرونْ يك روز ، مردى مىآيد از خدا سرشاربا كولهبارى از شقايق پُر ، با هيئتى از كربلا سرشار
صدها چو داوود نبى مستند، از عطر آواز نگاه اوبا او ، تمام اين سكوتستان، مىگردد از شعر خدا سرشار
مىآيد و فوج كبوترها ، از چشمهايش بال مىگيرندخواهد شدْ آرى ، آسمان آن روز، از وسعت پروازها سرشار
فردا تمامِ خاك مىبالد ، بر وسعت آيينههاى سبزفردا تمامِ خاك خواهد شد، از «نان و گل» ، «نور و صدا» سرشار
اى چشمهاى انتظارآلود، بايد شكيباتر از اين باشيدوقتى كه چشم مست آيينه است، از انتظار بُهتْزا ، سرشار.۲
۱۵ / ۱۵
محمّدحسين بهجت شهريار۳
دلم شكستى و جانم هنوز چشم به راهتشبى سياهم و در آرزوى طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپيد گشت و غمى نيستاگر قبول تو افتد فداى چشم سياهت
ز گرد راه برون آ كه پير دست به ديواربه اشك و آه يتيمان دويده بر سر راهت
بيا كه اين رمد چشم عاشقان تو - اى شاه -نمىرمد مگر از توتياى گرد سياهت
بيا كه جز تو سزاوار اين كلاه و كمر نيستتويى كه سوده كمربند كهكشان كلاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاك توان ديدبه روى چون منى الحق دريغ چشم و نگاهت
در انتظار تو مىميرم و در اين دم آخردلم خوش است كه ديدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بر دميد و من به دل خاكاجازتى كه سرى بركنم به جاى گياهت
تنور سينه ما را اى آسمان به حذر باشكه روى ماه سيه مىكند به دوده آهت
كنون كه مىدمد از مغرب آفتاب نيابتچه كوههاى سلاطين كه مىشود پركاهت
تويى كه پشت و پناه جهاديان خدايىكه سر جهاد تويى و خداست پشت و پناهت
خدا وبال جوانى نهد به گردن پيرىتو «شهريار» خميدى به زير بار گناهت .۴
1.حجة الاسلام نعمت اللَّه شمسى پور، متخلّص به فاكر.
2.سيماى مهدى موعود در آئينه شعر فارسى: ص ۳۴۰، به نقل از: نعمت اللَّه شمسىپور (فاكر) .
3.سيّد محمّدحسين بهجت تبريزى، فرزند حاج ميرزا آقا خشكنابى، در سال ۱۲۸۵ ش، در تبريز به دنيا آمد. وى علوم مقدماتى را در همان شهر گذراند و در سال ۱۳۳۹ ق به تهران آمد و در دار الفنون در رشته طب به تحصيل پرداخت. پس از دو سال، تحصيل را رها كرد و در سال ۱۳۱۰ ش، به استخدام دولت درآمد. پس از چندى به نيشابور رفت و در بازگشت به تهران در بانك كشاورزى مشغول به كار شد. كلّيات اشعار وى بيش از پانزده هزار بيت دارد. شاهكار شعر شهريار «حيدر بابا» است كه به تركى سروده است. وى در اواخر عمر به تبريز برگشت و در سال ۱۳۶۷ ش، در بيمارستان مهر تهران زندگى را بدرود گفت. جنازه او به تبريز منتقل و در مقبرة الشعراى تبريز دفن شد.
4.يار غايب از نظر: ص ۱۰۱.