۱۵ / ۲
آية اللَّه سيّد على خامنهاى۱
دل را ز بيخودى سر از خود رميدن استجان را هواى از قفس تن، پريدن است
از بيم مرگ نيست كه سر دادهام فغانبانگ جرس ز شوق به منزلْ رسيدن است
دستم نمىرسد كه دل از سينه بركنمبارى علاج شوق ، گريبانْ دريدن است
شامم سيهتر است ز گيسوى سركشتخورشيد من بر آى كه وقت دميدن است
سوى تو اى خلاصه گلزار زندگىمرغ نگه در آرزوى پر كشيدن است
بگرفته آب و رنگ ز فيض حضور توهر گل در اين چمن كه سزاوار ديدن است
با اهل درد، شرح غم خود نمىكنمتقدير قصه دل من، ناشنيدن است
آن را كه لب به جام هوس گشت آشناروزى «امين» سزا لب حسرت گزيدن است.۲