۱۴ / ۴
جلال الدين همائى (سنا)۱
اى حجّت قائم الهىاى بندگىِ تو پادشاهى
اى آيت اِنَّهُ هُوَ اللَّهاى از همه سرّ هستى آگاه
اى بر سر خلق ظلّ ممدوداى هادى دين ، امام موعود
آئينه ذات كبريايىمرآت تجلّى خدايى
روشنگر جلوه مظاهردر وحدت مظهرى و ظاهر
مفتاح خزاين مطبّقمصباح شريعت هو الحق
همنام نبىّ خاتمى توهم رتبه اسم اعظمى تو
تو شاهد خلوت شهودىپرورده سايه وجودى
تو حجّت دين كردگارىنوباوه باغ هشت و چارى
هر چند ز ديدهها نهانىروشنكنِ بزم اين جهانى
ما تشنه ، تو چشمه حياتىما غرقه ، تو كشتى نجاتى
بشتاب كه ماندهايم در شستدرياب كه رفتهايم از دست
اى وارث تخت شاه لولاكاى صاحب امر ، اَيْنَ مَثواك؟
ديرى است كه در ره تو پوييماى راحت جان كجات جوييم؟
اندر طلب تو ايم دَرْوادر مكّه و ذى طوا و رَضْوا
عمرى است كه ما در اشتياقتسوزيم در آتش فراقت
ما خشكزبان به ترزبانىدر وصف تو آب زندگانى
اندر قدم تو جان فشانيممپسند كه تشنهلب بمانيم
اى چشمه زندگى ، خدا رامگذار در آب ، تشنه ما را
ما عاشق زار بىقراريمدر راه تو چشمانتظاريم
وقت است كه پرده بر گشايىرخسار به عاشقان نمايى
از روى جميل پرده بگشاىبى پرده جمال خويش بنماى
«ماييم و نواى بينوايى»۲اى برگ و نواى جان ، كجايى؟
اى پايه دين و ركن ايماناى راحت روح و رامش جان
ما را به ره تو آه و زارى استبشتاب كنون ، كه وقت يارى است
ما را به در تو استغاثه استالغوث كه موقع اغاثه است
گشته است جهان ز ظلم ، لبريزاى داور دادگر ز جا خيز
در منتظران به عين احسانبنگر كه زحد گذشت هجران
درياب به مكرمت «سنا» رااز وى بپذير اين ثنا را
اكنون كه مقام اضطرار استما را به دعاى ندبه كار است
يا رب به حق رسول بطحايا رب به حق علىّ و زهرا
يا رب به حق دو سبط اكرمكان پنج تن اند ، اسم اعظم
چشم دل ما به خلوت رازبر روى امام عصر كن باز
اَدعوك بحقّ مَن تَقَرَّبعجِّل فَرَج الإمام يا رب!۳
1.جلال الدين همايى، در سيزدهم دى ۱۲۷۸ ش، مطابق با اوّل رمضان ۱۳۱۷ ق در يكى از محلّات جنوبى اصفهان، ديده به جهان گشود. نخست به مكتب ملّا باجى رفت و در سال ۱۳۲۶ ق، همراه برادر بزرگش به مدرسه حقايق وارد شد و در سال ۱۳۲۸ ق، به مدرسه علميه نيماورد، منتقل شد. وى پس از تكميل تحصيلات علوم دينى و علوم عقلى و طب و علوم رياضى، از سال ۱۳۰۰ ش، به تدريس در مدارس جديد و دانشگاه پرداخت و به سال ۱۳۱۰ ش، به تهران منتقل شد. وى در سال ۱۳۴۵ ش، رسماً از كار دانشگاهى كنارهگيرى كرد. از وى آثار بسيارى به جا مانده است، از قبيل: تاريخ ادبيات ايران، غزالىنامه، فنون بلاغت و صناعات ادبى، مولوىنامه، تصوّف در اسلام و ديوان سنا. او چندين كتاب ارزشمند را هم تصحيح كرده كه از آنهاست: مصباح الهداية و مفتاح الكفاية و نصيحة الملوك. وى در ماه رمضان ۱۴۰۰ ق، مطابق با تيرماه ۱۳۵۹ ش در اصفهان درگذشت.
2.تضمينى است از مثنوى «ليلى و مجنون» نظامى.
3.خوشههاى طلائى: ص ۴۲۱ .