۱۴ / ۲
شيخ محمّد حسين غروى اصفهانى۱
برهم زنيد ياران، اين بزم بىصفا رامجلس صفا ندارد، بى يارِ مجلسآرا
بىشاهدىّ و شمعى، هرگز مباد جمعىبى لاله شور نبود مرغان خوشنوا را
بى نغمه دف و چنگ، مطرب به رقص نايدوجد سماع بايد كز سر برد هوا را
جام مدام گلگون خواهد حريف موزونبى مى مدان تو ميمون ، جام جهاننما را
بى سرو قدّ دلجوى ، هرگز مجو لب جوىبى سبزه خطش نيست آب روان گوارا
بى چين طرّه يار ، تاتار كم ز يك تاربى موى او به مويى هرگز مخر خُتا را
بىجامى و مدامى هرگز نپخته خامىتا كى به تلخكامى، سر مىبرى نگارا؟
از دولتِ سكندر بگذر ، برو طلب كنبا پاى همّت خضر، سرچشمه بقا را
بر دوست تكيه بايد بر خويشتن نشايدموسىصفت بيفكن از دست خود عصا را
بيگانه باش از خويش و زخويشتن مينديشجُز آشنا نبيند ديدار آشنا را
پروانهوش ز آتش هرگز مشو مشوّشدانند اهل دانش عين بقا، فنا را
داروى جهل خواهى بطلب ز پادشاهىكِاقليم معرفت را امروزه اوست دارا
عنوان نسخه غيب، سرّ كتاب لاريبعكس مقدّس از عيب، محبوب دلربا را
آئينه تجلّى، معشوق عقلِ كلّىسرمايه تسلّى، عشّاق بينوا را
اصل اصيل عالم ، فرع نبيل خاتمفيض نخست اقدم ، سرّ عيان، خدا را
در دست قدرت او لوح قَدَر زبون استبا كلك همّت او وَقعى مَده قضا را
اى هدهد صبا، گوىْ طاووس كبريا را:باز آ كه كرده تاريك ، زاغ و زغن فضا را
اى مصطفىشمايل وى مرتضىفضايلوى احسن الدلائل، ياسين و طا و ها را
اى منشى حقايق، وى كاشف دقايقفرمانده خلايق، ربّ العلى عُلى را
اى كعبه حقيقت، وى قبله طريقتركن يمان ايمان، عين الصفا ، صفا را
اى رويت آيه نور، وى نور وادى طورسرّ حجاب مستور، از رويت آشكارا
اى معدلت پناهى هنگام دادخواهىاورنگ پادشاهى، شايان بود شما را
انگشتر سليمان، شايان اَهرمن نيستكى زيبد اسم اعظم، ديو و دد و دغا را؟
از سيل فتنه كفر، اسلام، تيرهگون استدين مبين زبون است در پنجه نصارا
اى هر دل از تو خرّم، پشت و پناه عالمبنگر دُچار صد غم، يك مشت بينوا را
اى رحمت الهى، درياب «مفتقر» راشاها به يك نگاهى، بنواز اين گدا را.۲
1.محمّدحسين غروى اصفهانى، معروف به «كُمپانى»، فرزند حاج محمّدحسن اصفهانى، در دوم محرّم سال ۱۲۶۹ق در كاظمين به دنيا آمد و در بيست سالگى به نجف مهاجرت كرد و در درس مرحوم آخوند محمّد كاظم آخوند خراسانى شركت جست. او پس از درگذشت آخوند، به تدريس پرداخت. از وى حدود ۲۵ اثر باقى مانده است كه در مباحث فقه، اصول، فلسفه و شعر است. وى، روز پنجم ذى حجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت.
2.خوشههاى طلائى : ص ۲۱۳ - ۲۱۶ .