۱۱ / ۵
ملا طغرا مشهدى۱
بهار گلشنِ نصرت، محمّد مهدىكه هر طرف گل فتحش دميده رنگ به رنگ
گشودهاند ز شوق كمان او پر و بالبه آشيانكده جعبه طايران خدنگ۲
به جرم آن كه فتد با سپاه او يكدلدو شاخه مىنهد ايّام بر گلوى تفنگ
سحاب ناصيه شمشير برقسيمايشكه از نهايت جوهر۳ نگشته تابع زنگ
اگر به دل گذرد وقت قطع كردن راهجدا ز يكدگر افتاده، جاده دهفرسنگ
زهى سمند۴ فلك سِير كز سبكروحىز چار جامه۵ عنصر، هميشه هست به تنگ
نسيم گَرده ز نعل سُمش گرفته به كفبراى روكش گلزار صنعت ارژنگ۶
ز چابكى نشود بر نظارگى معلومطريقِ جَستنش از جاى، چون پريدن رنگ
به كوهسار چو نعلش ز سوده گشتن ميخكند براى فتادن زهر طرف آهنگ
به اقتضاى فراست نمىدهد از كفاگر گرفته شود كاسه سُمش در سنگ
شها محلّ خروج است پا بنِهْ به ركابكه جز تو نيست كسى در سپاه دين، سرهنگ
در انتظار ظهور تو اَند شيردلانسمند برقْ شتابت مباد صيدِ درنگ
چنان سپاه به يكرنگى تو مىكوشندكز احتياط نپوشند جامه خود رنگ
ز بس كه شير بر او طعنه دورنگى زدبراى كشته شدن مىپرد ز كوه پلنگ
رسيد وقت كه از ضرب تيغ حيدرىاتزنند سكّه اسلام در ديار فرنگ
گهى كه صَرصَر۷ حُكمت ز موجْ فرمانىبراى خدمت كشتى بَرَد به سوى نهنگ
تنش دوپاره نمايد به زير ارّه پشتبود چو در عدم ارتكاب عذرش لنگ
گشودن كف جودت به دستمايه بحربود شكفتن نرگس به آب كوزه تنگ
چنان به امر تو در جوى راستى شده آبكه پا كشيده ز انداز كجروى خرچنگ
مگر حديث تو را نقل مىكند طوطىكه نيست تُنگ شكر با كلام او هم تنگ؟
حمايت تو اگر دست عاجزان گيردتذرو،۸ طعمه برآرد عقاب را از چنگ
ز بوستان ضمير تو گلفروشان رافروغ آينه، گل مىكند ز روى تبنگ۹
توان به يُمن دعاى تو يافت يك تأثيربه امتحانكده تن ز طبع شهد و شرنگ۱۰
هميشه تا ز نسيم بهار اهل چمنيكى شكفته نشيند، يكى بود دلْتنگ
به باغ مدح تو شاداب باد سنبل لفظمباد با گُل معنى، غم شكستن رنگ
چو ريخت اين سخن تازه بر دل «طغرا»خطاب يافت گل افشان ز صاحب فرهنگ.۱۱
1.ملا طغرا ، نويسنده و شاعر ، متخلّص به «طغرا» ، از شاعران و نويسندگان عهد صفويه است كه از ايران به هندوستان مهاجرت كرد و چندى ملازم شاه جهان (حكومت ۱۰۳۷ - ۱۰۶۹ ق) بود . وى در نثرنويسى، دستى توانا داشت و شيوهاى خاص ابداع كرد كه مورد پسند فارسىزبانان هندوستان قرار گرفت . از آثار وى : منشآت ، شامل : فردوسيه ، تاج المدايح ، الهاميه ، مرآة المفتوح ، تجليات ، كنز المعانى ، مرتفعات ، مجمع الغرايب ، و ... كه اغلب آنها به چاپ رسيده اند و ديوان اشعار ، كه قريب ده هزار بيت است. طغراى مشهدى در كشمير در گذشت و در مزار الشعراء در جوار كليم كاشانى به خاك سپرده شد (تاريخ ادبيات در ايران : ج ۵ ص ۱۷۷۰ ، تذكره نصرآبادى : ص ۳۳۹ ؛ تذكره شعراى آذربايجان : ج ۲ ص ۴۰۲ ، لغتنامه دهخدا: ذيل طغرا) .
2.خدنگ: تير، به اعتبار اين كه از چوب سخت ساخته مىشود.
3.جوهر: گوهر، اصل، اصالت.
4.سمند: اسب زرد رنگ، مطلق اسب.
5.چارجامه: پوششى است كه با آن اسبان را در پيرى آرايش مىكنند، جُلى كه بر پشت اسب به جاى زين مىاندازند، در اين جا منظور چهار عنصر (آب، باد، خاك، آتش) است.
6.ارژنگ: نام كتاب مانى.
7.صرصر : باد بسيار سرد و سخت ، باد بسيار سريع .
8.تذرو : قرقاول .
9.تبنگ : جوان محبوب و بلند بالا و توانا .
10.شرنگ : سم ، زهر .
11.منتخب الأشعار: ج ۱ ص ۵۲۱ ، دانشنامه شعر مهدوى، ج ۱ ص ۱۰۹.