و نيز از اوست :
نهان از ديدهها ، خود كرده تا كى؟چو نور ديدهها ، در پرده تا كى؟
مكن در پرده همچون شمع مسكنبرون آ تا شود آفاق روشن
تو شمع بزمگاه لامكانىدر اين فانوس سبز آخر چه مانى؟
چو شمع از نور خود ، آتش برانگيزبسوز اين تيره فانوس و ، فرو ريز
چو داد اوّلْ زمان ، نور تو پرتوتو خود هم مهدى آخرْ زمان شو
سوار عرصه دين ، همگنان كنچو شمعش ، ذوالفقار آتشفشان كن
عدم كن ظلمت كفر از ره دينبه برق تيغ خونريزِ شه دين.۱
۱۰ / ۲
بابافغانى شيرازى۲
در مدح حيدر ، آن چه خدا و رسول گفتراجع به ذات مهدىِ صاحبْ مواهب است
هم نشأة نبىّ و ولى ، صاحب الزمانشاهى كه فتح و نصرتش از اين دو جانب است
خُلقش عظيم و طبعْ كريم و دلش رحيماين موهبت ، تمام ز توفيق واهب است
دشمنْگداز و دوستْنواز است ، روز رزمدر ميمنه است جاذب و بر قلب ، حارب است
آن جا كه عرض لشكر نصرتْ شعار اوستاجرام سبعه ، گَرد نعال مراكب۳ است
شاها! به قادرى كه وضيع و شريف رااز وى اميد لطف و ، نجات از مصايب است
كاين بنده تا به شارع۴ هستى مجال يافتهمراه اين جناب و ز پى اين مواكب است
واثق به عفو توت «فغانى» كه از خطاعنوان نامه عملش ، عبد مُذْنب است
ظلّ علىّ و آل على ، مستدام باد!اين است مطلبى كه اهمّ مطالب است.۵
1.سيماى مهدى موعود در آئينه نشر فارسى: ص ۱۰۰، به نقل ازكليّات اشعار مولانا اهلى شيرازى : ص ۵۷۳ .
2.بابا فغانى شيرازى، از شاعران قرن نهم و اوايل قرن دهم و معاصر صفويه است. او در شيراز، متولّد شد. سپس به هرات رفت و در آنجا به خدمت جامى رسيد. وى از هرات به آذربايجان رفت. مدّتى در تبريز، اقامت كرد و به دربار سلطان يعقوب آق قويونلو تقرّب جُست. پس از فوت سلطان به شيراز بازگشت و سپس به خراسان سفر كرد و عزلت گزيد. وى غزلهاى سوزناك و دردمندانهاى دارد. بابا فغانى در سال ۹۲۵ ق، درگذشت.
وى در ابتداى امر، «سكاكى» تخلص مىكرد. بابافغانى، از بزرگترين غزلسرايان عهد خود بود و به او حافظ كوچك لقب دادهاند. ديوان شعرى نيز از وى به جا مانده است.
3.جمع مَركب .
4.گذرگاه .
5.سيماى مهدى موعود در آئينه نشر فارسى: ص ۹۵، به نقل از: ديوان اشعار بابا فغانى شيرازى ، ص ۱۴ - ۱۶ .