۹ / ۶
شاه نعمت اللَّه ولى۱
قدرت كردگار مىبينمحالت روزگار مىبينم
حكم۲ امسال صورتى دگر استنه چو پيرار و پار مىبينم
از نجوم اين سخن نمىگويمبلكه از كردگار مىبينم
غين در دال۳ چون گذشت از سالبوالعجب كار و بار مىبينم
در۴ خراسان و مصر و شام و عراقفتنه و كار زار مىبينم
گرد آئينه ضمير جهانگرد و زنگ و غبار مىبينم
همه را حال مىشود ديگرگر يكى در۵ هزار مىبينم
ظلمت ظلم ظالمان دياربى حد و بى شمار مىبينم
قصه بس غريب مىشنومغصه درد يار۶ مىبينم
جنگ و آشوب و فتنه و بيداداز يمين و يسار۷ مىبينم
غارت و قتل و لشكر بسياردر ميان و كنار۸ مىبينم
بنده را خواجه وش همىيابمخواجه را بندهوار مىبينم
بس فرومايگان بى حاصلعامل و خواندگار مىبينم
هركه او پار بود هم امسال۹خاطرش زير بار۱۰ مىبينم
مذهب و دين، ضعيف مىيابممبتدع افتخار مىبينم
سكّه نو زنند بر رخ زردرهمش كمعيار مىبينم
دوستان و۱۱ عزيز هر قومىگشته غمخوار و خوار مىبينم
هر يك از حاكمان هفت اقليمديگرى را دچار مىبينم
نصب و عزل بتكچى و عمّالهر يكى را دوبار مىبينم
ماه را روسياه مىيابممِهر را دلفَكار مىبينم
تُرك و تاجيك را به همديگرخصمى و گير و دار مىبينم
تاجر از دست دزد بى همراهمانده در رهگذار مىبينم
مكر و تزوير و حيله در هر جا۱۲از صغار و كبار مىبينم
حال هندو خراب مىيابمجور ترك ۱۳تتار مىبينم
بقعه خير سخت گشته خرابجاى جمع شرار مىبينم
بعض اشجار بوستان جهانبى بهار و ثمار مىبينم
اندكى امن اگر بود آن روزدر حد كوهسار مىبينم
همدمى و قناعت و كُنجىحاليا اختيار مىبينم
گرچه مىبينم اين همه غمهاشادىاى وصل يار۱۴ مىبينم
غم مخور زان كه من در اين تشويشخرّمى غمگسار۱۵ مىبينم
بعد۱۶ امسال و چند سال دگرعالمى چون نگار مىبينم
چون زمستان پنجمين۱۷ بگذشتششمش خوش بهار مىبينم
نايب مهدى آشكار شودبلكه من آشكار مىبينم
پادشاهى تمام دانايىسرورى با وقار مىبينم
بندگان جناب حضرت اوسر به سر تاجدار مىبينم
تا چهل سال اى برادر مندور آن شهريار مىبينم
دور او چون شود تمام به كامپسرش يادگار مىبينم
پادشاه و امام هفت اقليم۱۸شاه عالىتبار مىبينم
بعد از آن ۱۹ خود امام خواهد بودكه جهان را مدار مىبينم
ميم و حا، ميم و دال مىخوانمنام آن نامدار مىبينم
صورت و سيرتش چو پيغمبرعلم و حلمش شعار مىبينم۲۰
يد بيضا كه باد پايندهباز با ذوالفقار مىبينم
مهدى وقت و عيسى دورانهر دو را شهسوار مىبينم
گلشن شرع را همىجويم۲۱گل دين را به بار مىبينم
اين جهان را چو مصر مىنگرمعدل او را حصار مىبينم
هفت باشد وزير سلطانمهمه را كامكار۲۲ مىبينم
عاصيان از امام معصوممخجل و شرمسار مىبينم
بر كف دست ساقى وحدتباده خوش گوار مىبينم
غازى دوست دار دشمن كشهمدم و يار و غار۲۳ مىبينم
تيغ آهندلان زنگ زدهكُند و بى اعتبار مىبينم
زينت شرع و رونق اسلاممحكم و استوار۲۴ مىبينم
گرك با ميش و شير با آهودر چرا برقرار مىبينم
گنج كسر و نقد اسكندرهمه بر روى كار مىبينم.۲۵
1.مير نورالدين نعمت اللَّه بن مير عبداللَّه ولى، از مشاهير صوفيه در سال ۷۳۱ ق در شهر حلب از پدرى عرب (از سادات علوى) ومادرى ايرانى به دنيا آمد. به نقاط مختلفى سفر كرد و افزون بر صد سال زيست. ربع آخر عمر خود را در ماهان كرمان سپرى كرد وقبر او آن جاست. در سال ۸۳۲ وبه قولى ۸۳۴ در گذشت. اشعار فراوانى از او بر مذاق تصوف وعرفان بر جاى مانده. قصيدهاى از ديوان او با رديف «مىبينم» كه شكل پيشگويى از آينده تا ظهور امام مهدى عليه السلام را دارد، بسيار مشهور شده است. در اين قصيده، دخل وتصرفهاى بسيار شده و برخى خواستهاند وقايع مهمى را از آن استخراج كنند كه محل تأمّل است. ما اين قصيده را از نسخهاى معتبر كه كتابت سال ۹۹۶ ق است (كتابخانه مجلس، نسخه ش ۱۳۴۸۴) و با چند نسخه خطى ديگر - كه در كتابخانه مجلس موجود است - ، هماهنگ است، نقل مىكنيم (ر. ك : ديوان شاه نعمت اللَّه ولى) .
2.در برخى نسخ حال، بدل حكم .
3.عين ورا ذال، بدل غين در دال (مصحح نور بخش).
4.از، بدل در .
5.ور بدل در.
6.غصهاى در ديار، بدل غصه دردِ يار
7.در ميان وكنار، بدل از يمين و يسار.
8.از يمين ويسار، بدل در ميان و كنار.
9.هركه او پار يار بود امسال، بدل اين مصرع است.
10.مبتدع افتخار، بدل خاطرش زير بار.
11.در بعضى نسخهها، «واو» ندارد.
12.بسيار، بدل درهر جا .
13.در بعضى نسخهها، «واو» دارد.
14.غمگسار، بدل وصل يار .
15.وصل يار، بدل غمگسار .
16.بعد از، بدل بعدِ.
17.آخرين، بدل پنجمينِ.
18.پادشاه تمام دانايى، بدل مصراع است.
19.ازو، بدل از آن.
20.دين و دنيا از او شود معمورخلق از او بختيار مىبينم
بدل بيت است.
21.بويم، بدل جويم.
22.كام يار، بدل كامكار.
23.يار يار، بدل يار و غار.
24.هر يكى را دو بار، بدل محكم و استوار.
25.ديوان شاه نعمت الله: قصيده شماره۲۰، ص ۶۵۷ .