۱۵ / ۱۹
علىرضا قزوه۱
آه مىكشم تو را ، با تمام انتظارپر شكوفه كن مرا ، اى كرامت بهار
در رهت به انتظار ، صف به صف نشستهاندكاروانى از شهيد ، كاروانى از بهار
اى بهار مهربان ، در مسير كاروانگل بپاش و گل بپاش ، گل بكار و گل بكار
بر سرم نمىكشى، دست مهر اگر ، مكشتشنه محبّت اند ، لالههاى داغدار
دستهدستهگم شدند ، سهرههاى بىنشانتشنهتشنه سوختند ، نخلهاى روزهدار
مىرسد بهار و من، بى شكوفهام هنوزآفتاب من بتاب ، مهربان من بيار!۲