۱۲ / ۲
آذر بيگدلى۱
شه دين، مهدىِ هادى كه باد او را به هر وادىولى در عشرت و شادى ، عدو در محنت و ماتم
نهال جود را غارس ،۲ ديار عدل را حارسسمند فتح را فارس ،۳ حريم قدس را مَحرم
به جز سايل نباشد حكمِ كس بر وى روان امّاپذيرد حكم او هم پيش از آن دم كو برآرد دم
به جان از نارش افتد تَف به دشمن گر زند سيلىشود دينارش اَندر كف، به سايل گر دهد درهم
به هر كاو وعدهاى داده، وفايش كرده آمادهز يك پشت و شكم زاده، وفا با وعدهاش توأم
زدندى شاد و شرمنده ، به جُبن و بُخل هم خندهشدندى هر دو گر زنده ، به عهدش رستم و حاتم
دهد عيسى به گيتى ، مژده آخِر دم قدومش راگر اوّل روز ، احمد را بشارت داد از مَقدم
رسد بر كوثر جنّت اگر از برق خشمش تَفچكد بر آتش دوزخ اگر از ابرِ لطفش نم
زند رضوان چو نمرود اندر آتش خرقه رنگينكند مالك خليلآسا گُلآگين جامه مُظلَم
به اجماع ملل روزى كه در آخر زمان گرددزمين چون زلف خوبان، تيره و آشفته و درهم
نشيند بر سرير سرورى شاهِ فلك جاهىكه از عدلش جهان گردد چو روى نوخطان۴ خرّم
ولى هر يك به اسم ديگر و رسم دگر خواندنشزبان عالمى گَردان به نام او مگر اَبكَم۵
يهودش داند از نسل يهودا۶ ماشيَح۷ نامشمجوسش۸ زاده زردشت و ترسا۹ زاده مريم
مسلمانش شمارد فاطمى يكسر، ولى زيشانهمىگويند فوجى كان گهر باشد نهان در يَم
هنوز از راحِ۱۰ روحْ او را سبوى جسم رنگين نههنوزش جامه تن از فروغ جان نشد مُعلَم۱۱
همانا در حيات او، دو شبهه راه ايشان زدكههر يك زآن دو با وسواسِصد شيطان بوَد مُنضَم
يكى اين كآدمى را نيست مقدور آن قَدَر جنبشولى گشت از حيات خضر، حلْ اين شبهه محكم
دگر اين كز نظرها چون بوَد غايب، چه سود از وىبه عالم آن چه منظور از حيات اوست در عالم؟
ندانند اين كه هر چيزى وجود او بوَد لطفىظهورش نيز لطفى ديگر است از ايزد اكرم
چو خور كز روشنىسازد جهان روشن،نمىبينىكه باشد روشنىدِه گر بوَد در ابر پنهان هم؟۱۲
1.لطفعلى بيگ بن آقاخان بيگدلى، متخلّص به آذر، نويسنده و شاعر معروف عهد افشاريه و زنديه در سال ۱۱۳۴ق در اصفهان به دنيا آمد. اين شاعر بزرگ، سالهاى پايانى عمر را در قم زيست و در سال ۱۱۹۵ق در قم درگذشت. بزرگترين اثر ادبى وى كه از آن طريق به شهرت زيادى دست يافت، كتاب آتشكده آذر بود كه به نام كريمخان زند نوشته شده است.
2.غارس : غرس كننده درخت ، نشاننده درخت در زمين .
3.فارس : اسبسوار .
4.نو خط : جوانى كه تازه پشت لب وى سبز شده است .
5.ابكم : گنگ .
6.يهودا : يكى از دوازده حوارى عيسى عليه السلام .
7.ماشيَح : تعبير يهوديان از منجى جهان .
8.مجوس : زردشتى .
9.ترسا : مسيحى ، نصرانى .
10.راح : شراب .
11.مُعلَم : متمايز و آشكار .
12.ديوان آذر بيگدلى: ص ۹۵، دانشنامه شعر مهدوى: ج ۱ ص ۲۹۰.