۱۱ / ۲
حكيم شفايى اصفهانى۱
اى به لباسِ فرشته روحِ مجرّدجلوهگرى در ميان هر دو مُرَدّد
دستِ كليمت به آستين مُتوارى۲پاى خيالت به چينِ زلف مُقيّد
ديده محجوبِ من به روز وصالتپرتو خورشيدِ صَيف۳ و ديده اَرْمَد۴
خوشقلمِ صُنعْ بر حواشىِ رويتصد رقمِ عنبرين كشيده به يك مَد
لاجرم اينك خطىاست در كفِ حُسنتكآمدهام بر بُتانِ شهر سرآمد
چين جبينت به روى مُصحَفِ خوبىشانه تشديد بر حروفِ مُشدّد
ديده خوبان به وصفِ چشم سياهتيك به يك آغشته دفترى است مُجلّد
دردِ تو موسى و سينه وادى اَيْمَن۵يادِ تو بِلقيس۶ و ديده صَرحِ مُمَرّد۷
دست در آغوش چون دو يارِ موافقزخمِ كهن در كنارِ داغِ مجدّد
سايه زلف تو همچو رحمتِ ايزدبر سرِ زنهاريانِ۸ عشق مُخَلّد۹
بر زده دامان هزار سرو چو قدّتراست بگويم يكى نبود چو آن قد
سر چو صبا از شِكنجِ طرّه۱۰ نپيچمگر شودم قد به سان زلف مُجَعَّد۱۱
زلف تو قدرِ دل شكسته نداندكاش كه از دست او برون بردَش خَدّ۱۲
لطف تو يا رب بوَد به حال «شفائى»همچو عطاياى قطبِ وقت۱۳ مؤبَّد۱۴
صاحبِ عالم محمّد بن حسن آنكعلمِ على دارد و كمال محمّد.۱۵
1.حكيم شرف الدين حسن ، طبيب و شاعر ، متخلّص به «شفايى» ، در سال ۹۶۶ ق در اصفهان متولد شد . وى از عالمان و پزشكان مشهور زمان خود در اصفهان بود و نزد خاص و عام و نيز در دستگاه حكومت حرمت بسيار داشت . در فنّ شعر توانا و از شاعران برجسته اين دوره به شمار مىرفت . از آثار اوست : كليات اشعار و ديوان شعر . وى در سال ۱۰۳۷ ق درگذشت (تاريخ ادبيات در ايران : ج ۵ ص ۱۰۷۵ ، تذكره نصر آبادى : ص ۲۱۱) .
2.متوارى : پوشيده شده ، پنهان گشته .
3.صَيف : تابستان ، گرما .
4.ارمد : كسى كه چشم او درد مىكند .
5.وادى ايمن : صحرايى كه موسى عليه السلام با همسر خود در آن گذر مىكردند . ناگهان از دور، روشنىاى به نظر آمد كه از درختى پديد مىآمد و نخستين مأموريت موسى عليه السلام از اين جا آغاز شد .
6.بلقيس : زنى زيبا و فرمانرواى شهر سبا كه به حضرت سليمان ايمان آورد .
7.صَرح مُمَرّد : قصر سليمان عليه السلام كه عرصه آن از بلور ساخته شده بود . اشاره است به آيه «... وقال إنَّهُ صَرحٌ مُمَرَّدٌ مِن قَواريرَ ...» (نمل : آيه ۴۴) . بنا بر اين آيه ، هنگامى كه بلقيس وارد قصر سليمان شد ، كف بلورين قصر را آب پنداشت و پاچه از ساق بالا زد .
8.زنهارى : كسى كه در امان و در پناه كسى است .
9.مُخلّد : جاويد ، جاويدان .
10.طرّه : موى پيشانى ، زلف .
11.مجعّد : پيچيده ، تابدار .
12.خَد : روى ، رخسار ، گونه .
13.قطب وقت : منظور صاحب الزمان عليه السلام است .
14.مؤبّد : ابدى ، پايدار .
15.ديوان شفايى: ص ۴۶، دانشنامه شعر مهدوى: ج ۱ ص ۹۳.