۱۰ / ۳
صدقى استرآبادى۱
صاحبْزمانْ محمّدِ مهدى كه عدل اوقانونِ ضبط كشورِ كَوْن و مكان۲ نهاد
آن سايه اِله كه در ظِلِّ جاهِ اومِهر و سپهرْ اين سپر آن يك سِنان۳ نهاد
فَرّ و شكوهِ اوست كه در جَنبِ رفعتشگردون بناى رفعت خود بر گمان نهاد
معمار كارخانه هستى براى اوطرح زمين فِكَند و بناى زمان نهاد
بهر نگينْ چو خاتمِ مُلكش زبان گشادفيروزه فَلك، مَلَكش در دهان نهاد
شد نوجوان چو طفلِ مَهِ نو جهانِ پيرلطفش چو دست بر سر پير و جوان نهاد
اَربابِ ظلم را قلمِ دستْ خاك شدقهرش چو پا به عرصه اين خاكدان نهاد
در حرفِ سرنوشتْ خطا چون بوَد؟ كه اونقّاش صُنع را قلم اَندر بنان۴ نهاد
زينت گرفت گيسوى اُمُّ الكتاب۵ از اوبر هر ورق كه خامه مُعجز بيان نهاد
اى آن كه در قلمرو تقدير، كِلك تورسم عدالت از پىِ امن و امان نهاد
از سر نهاد فتنه به عهد تو هر چه داشتوآن گَه سرِ مَلال به خوابِ گران نهاد
از بيمِ انتقام تو گرگِ ستمشعارروى نياز بر كفِ پاى شُبان نهاد
چون مِهر آن كه پا نكشيد از طريقِ توبر اوج چرخ، پايه تختِ روان نهاد
دارد هواى سايه ديوار كوى توكيوان كه پايه بر سرِ هفتآسمان نهاد
ايزد به جاى نقطه بر اوراقِ آسماندر انتخابِ مدح تو زَانْجُم نشان نهاد
شاها به يُمن مدح تو در قالبِ سخنطبع روان من چو مسيحا روان نهاد
هنگام فكر در طلبِ معنى بلندپاى خيال بر طرفِ لامكان نهاد
گلگونِ كِلْك من به عطارد۶ گهِ مسيربر آسمانِ فَضل، عنان در عنان نهاد
چون غنچههاى گلشن نظمش شكفته شدصد داغِ رَشك بر دل اهلِ لِسان نهاد
مصرِ سخن به بازوى روحُ القُدُس گرفتچون رو به مُلكِ نظم به تيغِ زبان نهاد
هر چند قدر و قيمتش افزود در سخنچون بر عُلُوِّ شأنِ تو عينِ عيان نهاد
خود را نظر به مدح تو در عينِ عَجْز يافتپا از بساط مدحت از آن بر كران نهاد
چون مُدّعاى۷ خاطر او بر تو ظاهر است«صِدقى» صفت به سوى دعا رو از آن نهاد
تا در خيالِ خَلق نيايد كه در اَزلوضعِ زمانه مُبْدِعِ۸ اشيا چهسان نهاد
اوضاع روزگار به يُمن وجود توباد آن چنان كه صانعِ بىچونْ چنان نهاد.۹
1.سلطان محمّد متخلّص به «صدقى» است كه در كاشان در سال ۹۵۲ق در گذشت. او در شعر، استادِ محتشم كاشانى بود. از آثار اوست ساقىنامه و ديوان اشعار.
2.كون و مكان: عرصه وجود، پهنه هستى.
3.سِنان: سرنيزه، تيزى هر چيز.
4.بنان: سرانگشت.
5.اُمُّ الكتاب: يكى از نامهاى سوره حمد.
6.عطارد: ستارهاى معروف در فلك دوم كه دبير و كاتب آسمان ناميده مىشود.
7.مُدّعا: درخواست، آرزو.
8.مُبدع: آفريننده، ابداع كننده.
9.نسخه خطى كتابخانه مجلس: شماره ۱۳۵۰۱، دانشنامه شعر مهدوى: ج ۱ ص ۹۶.