لغت عرب، واژههای بسیاری وضع شده است، تا جایی که ابنقیّم جوزی، در روضة المحبین، بیش از ۵۰ واژه را در معنای محبت بیان میکند (محمدی ریشهری، ۱۳۷۹: ۲۳). تمام تلاشها، فعالیتها و حرکتهای انسان در طول عمر خود از هر نوع که باشد مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، همه و همه آثار و مظاهر امیال متنوع و پیچیده انسان هستند و نهایتاً، در اساس و ریشه، به «حبّ نفس» (دوستداشتن خود) برمیگردند (مصباح یزدی، ۱۳۸۸: ۲/۲۶).
محبت انسان در وجود خویش منحصر به «خوددوستی» یا «حبّ ذات» نیست؛ بلکه عشق به خدا جزء گرایشهای فطری انسان است که ریشه در ذات آدمی دارد (همان: ۲/۳۱). البته محیط تربیتی و استلزامهای آن میتواند در شدت و نوع شکوفایی این گرایش ذاتی مؤثر باشد. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد جنبههای کیفی و عام رابطه با پدر و مادر، با تصاویر مثبت، گرم و مهربان خدا در ذهن کودک ارتباط دارند (گودین۱ و هالز،۲ ۱۹۶۵؛ پاتوین،۳ ۱۹۷۷ به نقل از: اسپیلکا و همکاران، ۱۳۹۰). دستکم تصاویر مهربانانه پدران و مادرانمان از خدا، محبت ما را به سوی خدا جلب میکند و از این مسیر ارتباط محبتآمیز خود را با او حفظ میکنیم.
فرآیندهای شناختی پیچیده و بسیاری در محبت وجود دارد. در این فرآیند، احساس دوستی از خود آغاز میشود و به دیگران سرایت پیدا میکند. احساسهایی مانند دوست داشته شدن و تمجید شدن به واسطه محبت است که عزت نفس را افزایش میدهد و در ارتباط با دیگران موجب توسعه خود میشود؛ یعنی شخص احساس میکند دیگران نیز بخشی از او هستند (آرگایل، ۱۳۸۳). از این مسیر نیز در برابر دیگران رفتارهای نوعدوستانه و محبتآمیز نشان میدهد. بنابراین، سخن از سه گونه محبت است. سه سنخ محبت، یعنی «خوددوستی»، «خدادوستی» و «دیگردوستی»، مرتبط با این مسئلهاند. هر یک از اینها چگونه میتوانند در خویشتنداری مؤثر باشند؟ به طور کلی میتوان گفت احساس محبت به