من متوجه نبودم. جبرييل اين آيات (هَلْ أَتَى...) را آورد. راستي خوش كرداران از جامي نوشند كه ممزوج از كافور است؛ از چشمههايي كه بندگان خدا از آن نوشند و به خوبي آن را به جوش آرند، فرمود: اين، چشمهاي است در خانه پيامبر صلی الله علیه و آله كه روان شود تا خانة انبيا و مؤمنان وفا كنند به نذر مقصود علي و فاطمه و حسن وحسين و كنيز آنهاست و بترسند از روزي كه شرّ آن پران است (عبوس و زشت چهره) و بخورانند خوراك را با فرط نياز بدان!؛ يعني با اشتهاي به آن. آن را به مسكين و يتيم و اسير ايثار كنند و چون به آنها بخورانند، بگويند: شما را براي خدا اطعام كنيم، (و از شما پاداش و قدرداني نخواهيم). گفت: به خدا! اين جمله را براي آنها به زبان نياوردند، ولي در دل گفتند و خدا از آن خبر داد. گويند: عوض از شما نخواهيم و قدرداني به ذكر ثنا توقع نداريم؛ تنها براي خدا به شما اطعام كرديم و ثواب او را خواهيم. خداي تعالي فرمود: آنها را خدا از شرّ اين روز بر كنار داشت و از خرمي چهره و شادي دل برخوردار كرد؛ براي شكيبايي آنان عوض بهشت داد كه در آن ساكن شوند و فرش خريد كه بگسترانند و بپوشند و بر تختها تكيه كنند؛ نه آفتاب سوزاني در آن ببينند و نه سرمان زمهريري... . ۱
نقد و بررسي روايت
الف. بررسي سند حديث
در سلسله سند اين روايت افراد زير قرار دارند كه صدوق از آنها نقل كرده است:
۱. محمد بن ابراهيم بن اسحاق [طالقاني]؛ ملا وحيد گفته كه صدوق زياد از ايشان نقل كرده و بر او ترضّي و ترحّم كرده است كه مامقاني از آن، حُسنِ حال، بلكه جلالت شأنش را استفاده كرده و گفته است كه احتمالاً از مشايخ صدوق است. در ادامه گفته است كه مفيد نيز در طريق صدوق به احمد بن محمد بن سعيد ميگويد كه او از حسين بن روح روايت دارد كه دلالت بر اين ميكند كه ايشان پيش او مقبول بوده است. مجلسي اول نيز او را از مشايخ صدوق دانسته است.
در نهايت، مامقاني او را ثقه دانسته و حديثش را صحيح تلقّي كرده است و در توجيه آن گفته است كه مشايخ اجازه نيازي به تنصيص بر توثيق ندارند؛ علاوه بر اينکه صدوق بر او ترضي كرده است. با اين وجود، نجاشي و شيخ يادي از ايشان نكردهاند. ۲
۲. عبدالعزيز بن يحيي جلودي بصري؛ شيخ طوسي او را در ميان كساني كه مستقيماً از امام علی علیه السلام روايت نكردهاند، آورده، توفيقش ميكند. ۳ و او را اماميمذهب و داراي كتبي در فقه و ... دانسته است. ۴ نجاشي نيز او را از اصحاب ابيجعفر (امام جواد علیه السلام) دانسته است. ۵
۳. محمدبن زكريا؛ شيخ، محمد بن زكريا بن جندب بجلي جريري كوفي را از اصحاب امام صادق علیه السلام برشمرده است، ۶ ولي توثيقي براي ايشان ذكر نشده و مجهول است.
۴. شعيب بن واقد؛ در كتب رجال، يادي از وي نشده، ولي در طريق صدوق در باب ذكر مناهي النبي( در الفقيه و الامالي واقع شده است. مامقاني قرار گرفتن ايشان در طريق الفقيه را دليل بر اعتماد صدوق بر او دانسته است. ۷
۵. قاسم بن بهرام (ابوهمدان قاضي هيت)؛ شيخ او را از اصحاب صادق علیه السلام برشمرده ۸ و ظاهراً امامي است؛ جز اينکه مجهول است. ۹
۶. ليث؛ پنج فرد به نام ليث دركتب رجال ذكر شده است كه اگر مقصود، «ليث بن بختري مرادي» باشد، مقبول است؛ هر چند مذهبش خوب نيست، ولي حديثش مقبول است، چون امام صادق علیه السلام او را از بهشتيان دانسته و ابن غضايري گفته است كه طعن در دينش، موجب طعن در حديثش نميشود. ۱۰ بقيه توفيق نشدهاند. پس به جهت اينکه معلوم نيست مقصود، كدام «ليث» است، مجهول ميگردد و مشترك محسوب ميشود.
۷. مجاهد؛ او از رجال عامه است و كتب رجال شيعه متذكر او نشدهاند.
۸. ابنعباس؛ شيخ طوسي، ايشان را از راويان پيامبر صلی الله علیه و آله و از اصحاب علی علیه السلام برشمرده است. ۱۱
۹. حسن بن مهران؛ در كتب شيعه يادي از ايشان نشده است. در ميان اهل سنّت نيز، تنها ابن ابيحاتم در الجرح و التعديل از او نام برده كه از فرقد، صاحب پيامبر صلی الله علیه و آله روايت ميكند و محمد بن سلام از ايشان روايت ميكند و اين مطلب را از پدرش شنيده است. در هر حال، وي مجهول است. ۱۲
۱۰. مسلمة بن خالد؛ شيخ طوسي، مسلم بن خالد مكي مزنجي را از اصحاب امام صادق علیه السلام بر شمرده است؛ نه مسلمة بن خالد را. ۱۳ در ديگر كتب رجال شيعه نيز يادي از وي نشده است. در اهل سنت نيز ابن ابي حاتم او را مجهول دانسته كه از ابا امامة بن سهل استماع حديث كرده است و ابن غسيل از او روايت كرده است. ۱۴
نتيجه، اينکه بيشتر رجال هر دو طريق اين روايت يا مجهول و يا ضعيف و يا از عامهاند و لذا نميتوان بر سند آن صِحّه گذاشت.
ب. بررسي متن حديث
در متن اين حديث، مواردي است كه در آنها اضطراب ويا زبان حال و يا چيزي شبيه داستانگويي به نظر ميرسد. برخي از آنها را ياد آور ميشويم:
1.. الامالي (صدوق)، ص۳۳۳ ـ ۳۳۹؛ با استفاده از ترجمه كمرهاي، ص۲۵۶ ـ ۲۶۱؛ بحار الأنوار، ج۳۵، ص۲۳۷ ـ ۲۴۱.
2.. تنقيح المقال، ج۳، ص۵۵ از قسمت دوم كتاب.
3.. رجال الطوسي، ص۴۳۵.
4.. الفهرست (طوسي) ص۱۹۱.
5.. رجال النجاشي، ج۱، ص۵۴.
6.. رجال الطوسي، ص۲۸۲.
7.. تنقيح المقال، ج۲، ص۸۸.
8.. رجال الطوسي، ص۲۷۱.
9.. تنقيح المقال، ج۲، ص۱۸ دوم.
10.. خلاصة الاقوال، ص۲۳۴ ـ ۲۳۵.
11.. الجرح و التعديل، ج۳، ص۴۲.
12.. رجال الطوسي، ص۳۰۳.
13.. الجرح و التعديل، ج۸، ص۳۰۴.