که در حقيقت، به معناي «القارعة العاجلة و الأقدار الجامعة» است، اما به صورت ترکيب اضافي آمده است. امروز نيز معمول است که صفت و موصوف به صورت اضافه صفت به موصوف ميآيد؛ مثل «مختلف العصور»، به معناي «العصور المختلفة».
۱۴. نهادن ضد در جايگاه ضد
از ديگر مصاديق تصرف خطيب در لفظ به تعبير شارح نهج البلاغه، ضد را در جايگاه ضد آوردن است. و آن طور که از تطبيق کلام شارح بر کلام امام دست ميدهد، برابر نهادن دو ضد در کلام، مثل اينکه دو ضد مسند و مسند اليه قرار داده شود، و گويي اين نوع صناعت بديعي نزد شارح خاص باشد، و او از ديگران در اين امر پيشي گرفته باشد، ما در کتب علوم بيان نيافتيم. امام ميفرمايند: «هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلا السَّغَبَ، ... أوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إِلا الظُّلْمَة...» شارح در شرح آن ميگويد:
معنى قوله: أو نورت لهم إلا الظلمة أي بالظلمة، و هذا كقوله هل زودتهم إلا السغب، و هو من باب إقامة الضد مقام الضد، أي لم تسمح لهم بالنور بل بالظلمة. ۱
ميبينيم مسند در عبارت امام تزويد است و فراهم آوردن و تأمين کردن و از سوي ديگر مسند اليه سغب است و گرسنگي، و اين دو ضدند. همچنين تنوير و روشن کردن را با ظلمت و تاريکي که ضد اوست همبر ساخته است؛ حال آنکه در ظاهر بايد مسند و مسند اليه هماهنگ باشند تا اسناد صحيح باشد، اما اين اقامه ضد در مقام ضد، مبالغه وضع بد موصوف کلام امام را جلوهگر ميسازد. و چه زيباست دريافت اين زيبايي سخن افصح الناس بعد الخالق و نبيه!
۱۵. اطلاق صيغه جمع بر مثني
ابن ابي الحديد در بيان اين کلام: «قمصت بأرجلها، و قنصت بأحبلها.» ضمن اينکه مرجع «ها» را «دابّه» معرفي ميکند، از دلايل جمع آوردن «ارجل و احبل» را در حالي که شايسته افراد بودند، سخني انطباق با شيوه سخنوري عرب ميخواند، و ميگويد:
جمع فقال بأرجلها و إنما للدابة رجلان، إما لأن المثنى قد يطلق عليه صيغة الجمع، كما في قولهم امرأة ذات أوراك و مآكم و هما وركان، و إما لأنه أجرى اليدين و الرجلين مجرى واحد، فسماها كلها أرجلا ... . ۲
و دليل ديگر را، يکي حساب کردن دست و پا و همه را با هم «ارجل» (پاها) ناميدن، گفته است.
1.. همان، ج۷، خ۱۱۰، ص۱۸۲.
2.. همان، ج۶، خ۸۲، ص۱۹۵ و۶.