قوله: فظلّ سادراً، السادر ها هنا غير السادر الأول، لأنه ها هنا المغمي عليه کأنه سکران.... ۱
۱۰. تضمين
ابن هشام انصاري صاحب مغنياللبيب چنين ميگويد:
قد يشربون لفظاً معني لفظ فيعطونه حکمه و يسمّي ذلك تضميناً؛ ۲
گاه ميشود که عرب معناي واژهاي را در واژهاي ميريزند، و حکم آن لفظ غير مذکور را به مذکور ميدهند، و آن را تضمين مينامند. ۳
ابن هشام آن را بسيار ميداند و در قرآن بيشتر، تا آنجا که ميگويد:
اگر قرار باشد مصاديق تضمين را گرد آوريم از صدها برگ تجاوز خواهد کرد. ۴
نهج البلاغه نيز از اين نمونه کم ندارد. شارح در شرح قول امير المؤمنين علیه السلام: «و من أبصر بها بصرته ومن أبصر إليها أعمته» ، در دفاع از کاربرد واژگاني حضرت ميگويد: اگر اشکال کني و بگويي: تنها شنيده شده است: «أبصرت زيداً»، و مسموع نيست: «أبصرت إلي زيد » ، خواهم گفت:
يجوز أن يكون قوله(: «ومن أبصر إليها»، أيْ و من أبصر متوجهاً إليها، كقوله: (فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ( و لم يقل «مرسلاً» و يجوز أن يكون أقام ذلك مقام قوله «نظر إليها» لما كان مثله كما قالوا في «دخلت البيت» و «دخلت إلي البيت» أجروه مجري «ولجت إلي البيت» لما كان نظيره. ۵
دو واژه در يک واژه قرار گنجانده شده است، و از ذکر واژه دوم خودداري شده است، با جزالت تمام و ايجاز سخن، معناي دو يا چند واژه رسانده ميشود. ميبينيم أبصر ـ که متعدي بنفسه است ـ در يک جمله حضرت، باري با «إلى» و بار ديگر، با «ب » آمده است. شارح بار دوم را متذکر نشده است و دليل آن اين است که «باء» را در «أبصر بها» به درستي باء استعانت گرفته است، و وجه «أبصر إليها» را از باب تضمين ميآورد، و معناي «متوجهاً» را در آن پنهان ميداند، يا اينکه معناي آن را «نظر إليها» ميگيرد. نمونه زيباي ديگر در کلام مولا مربوط به تعديه فعل لازم است که بسيار نيکو صورت گرفته، ميفرمايند: «وسارعناهم إلى ما طلبوا». و غواص درياي پرگهر سخنان امير چنين ميگويد:
قوله:... ، کلمة فصيحة، وهي تعدية الفعل اللازم، كأنها لمّا كانت في معنى المسابقة، و المسابقة متعدية، عدّى المسارعة. ۶
1.. همان، ص۲۱۴؛ همچنين ر.ك: شرح نهج البلاغه، ج۹، خ۱۶۶، ص۲۰۵، واژه «المغموس».
2.. مغني اللبيب عن کتب الأعاريب، ص۶۴۲.
3.. شايان ذکر است که اين تضمين، تضمين نحوي ناميده ميشود، و با تضمين بلاغي متفاوت است.
4.. مغني اللبيب، ص۶۴۳.
5.. شرح نهج البلاغه، ج۶، خ ۸۲، ص۱۹۰.
6.. همان، ج۱۷، نامه۵۸، ص۱۰۸.