اين روايت اشاره به عالم ذر دارد، با اين تفاوت که در اينجا تعبير لطيف ظلال است، به اين معنا که در موجودات اين عالم، اموري است که از جهتي شبيه به سايه آنهاست و آن، اين است که مانند سايه همراه با اشيا و حاکي از خصوصيات آنهاست و در عين حال، هم عين اشياست و هم نيست. ۱
همچنين در بحث روايي ـ که ذيل آيه ميثاق آورده ـ نوشته است:
گرچه اين روايت در تفسير آيه ذر نيامده است، ولي چون در برگيرنده داستان ميثاق است، اينجا آورديم و در اين روايت تعبير ظلال شده است که در لسان اهل بيت علیهم السلام فراوان آمده و مراد، اين است که عالم ظلال هم عين نشئه دنياست. ۲
حال که آرا و نقدهاي آنها بيان شد و ديدگاه علامه هم به اجمال پرداخته شد، بار ديگر، به دقت نظر ايشان به صورت خلاصه بيان ميشود.
يک. انسان دو وجه دارد: يکي وجه جمعي که هيچ فردي از فرد ديگر غايب نيست و افراد هم از خدا، و خداوند هم از افراد غايب نيست؛ چون معقول نيست فعل از فاعل و صنع از صانع خود غايب شود و اين همان، ملکوت است.
از اين نظر و در اين مرحله، وجهي که انسان به سوي خدا دارد، غير تدريجي است؛ به طوري که هر چه دارد، در همان اولين مرحله ظهورش داراست و هيچ قوهاي ـ که او را به طرف فعليت ببرد ـ در آن نيست.
و اين همان عالم اظلّه است که روايت بيانگر اين معنا بود، ولي در دنياي انسان ـ که ما آن را مشاهده ميکنيم ـ انسان و احوال و اعمال به قطعات زمان تقسيم ميشود و تعلقات انسان موجب ميشود از پروردگار خود محجوب شود، آن وجه انسان «کن» و اين وجه دنيايياش «يکون» است که عالم «کن» بر عالم «يکون» تقدم زماني ندارد.
در عالم «کن» پروردگار را در ربوبيت مشاهده ميکنند و اين مشاهده از طريق مشاهده نفس خودشان است، نه از طريق استدلال و لذا به وجود خداوند و به هر حقي که از جانب او باشد، اعتراف دارند. در پايان، باز هم علامه فرمان به دقت کردن داده است که آن نشئه قائم به فعل خداست و جز فعل خدا هيچکس ديگر فعلي ندارد (فافهم ذلک).
دو. عالم اظلّه و عالم ذر يکي است. صاحب کتاب العقائد الاسلامية هم ـ که با ديدگاه علامه درباره عالم ذر مخالف است ـ به يکي بودن اين دو عالم معترف است و مينويسد:
عالم اظلّه ـ که در آن آفرينش تمامي انسانها و آگاهي بخشيدنشان به پايان ميرسد ـ با عالم ذر ـ که در آن از مردم پيمان گرفته ميشود ـ يکي است و پارهاي از روايات هم، به صراحت، بر يکي بودن عالم ذر و اظلّه دلالت دارند. ۳
1.. الميزان، ج۱۰، ص۱۰۵.
2.. همان، ج۸، ص۳۲۶.
3.. العقائد الاسلامية، ج۱، ص۶۴.