دربارة مفاضله ايجاز قرآن با امثال سايره عرب، ناگاه در مقابل عظمتي قرار ميگيرد که او را به شگفت واداشته است. وي در وصف سخن علی علیه السلام که: «قيمة كل امرئ ما يحسن»، ميگويد: «كلام عجيب يغني ظهور حسنه عن وصفه». و معتقد است، قرآن جز به لحاظ کمّي بر اين سخن تفوق ندارد! ۱ از زيباترين دفاعيات در برابر عدم جعلي بودن نهج البلاغه و پالودن دامان پاک رضي از وضع آن، سخن زکي مبارك است که:
لا مفر من الاعتراف بأن نهج البلاغة له أصل، و إلا فهو شاهد علي أن الشيعة کانوا من أقدر الناس علي صياغة الکلام البليغ. ۲ ۰
و اين خود گواهي ديگر است بر مدعاي به حق و روشنِ برتري کلام علوي. ابن ابي الحديد در جايي سخنوري حضرت را تعليمي از ناحيه قدس ربوبي به او ميداند، نه آموزشهاي بشري و او را معلم سخن همه بشريت ميخواند:
و هذا من صناعة الخطابة التي علّمه الله إياها بلا تعليم، و تعلّمها الناس كلهم بعده منه. ۳
و در جايي فصلي را باز ميکند با عنوان: «في بيان أنه( إمام أرباب صناعة البديع...». ۴ و موارد بسيار بسيار ديگر در شرح و کتابهاي ديگر که همين اندک نمونهاي مبين از آن بسيار تواند بود.
پايه ابن ابي الحديد در سبک شناسي کلام حضرت
يکي از نکات ارجمندي که پيش از ورود به جلوههاي آيين سخنوري حضرت از ديدگاه ابن ابي الحديد ميتوان و لازم است بدان اشاره کرد، سبکشناسي کلام علوي و جايگاه شارح در اين ميان است. گذاري کوتاه در شرح نهج البلاغه هر خوانندهاي را متوجه آشنايي شارح با اسلوب و سبک سخن حضرت امير المؤمنين علیه السلام ميکند. البته روشن است که اين، به معناي مصونيت شارح از خطا در تفسير کلام حضرت نيست. در اينجا، برخي از مواردي که بر اين مدعا گواهي ميتواند داد، بر ميشمريم:
نخستين آنها در دفاع ابن ابي الحديد از جعلي نبودن تمام يا بخشي از نهج البلاغه است که سالها، پيش از آنکه ابن خلکان(م۶۸۱ق) مجال ياوه سرايي را در آلودن دامان رضي به وضع نهج البلاغه يابد، و در انتساب اين کتاب بزرگ تشکيک وارد سازد، اين گونه استوار و محکم به دفاع از نهج پرداخته است. وي ميگويد: نهج البلاغه از دو حالت خارج نيست: يکي اينکه تمام آن برساخته و موضوع باشد، و ديگر، اينکه پارهاي از آن چنين باشد. مورد نخست، ضرورتاً باطل است، چون صحت برخي از اسناد آن را به امير المؤمنين به تواتر ميدانيم، و همه يا بسياري از محدثان و مورخان غير شيعي ـ که
1.. النکت في اعجاز القرآن، ص۷۷.
2.. عبقرية الشريف الرضي، ج۱، ص۱۷۴.
3.. شرح نهج البلاغه، ج۱۳، خ۲۳۸، ص۱۰۹.
4.. همان، ج۶، خ۹۰، ص۳۴۸.