برهان نقلي دوم. به استناد برخي از روايات، عذاب مسخ به پاس پيامبر رحمت( از امت اسلامي برداشته شده است.
بدين جهت، امام رضا( تأکيد کرد که امروزه بر روي زمين هيچ انسان مسخ شدهاي وجود ندارد. بنابراين، امام از معيار عقل و نقل براي نقد روايات جعلي دربارة هاروت و ماروت بهره جسته است.
۳. يکي از اشکالهايي که بر روايات مسخ وارد شده، اين است که اين امر با نظام آفرينش ناسازگار است؛ به اين معنا که وقتي در اين دست از روايات آمده که خداوند کسي را به صورت ميمون يا خوک در آورده است، اين امر با حقايق آفرينش منافات دارد؛ زيرا طبق شواهد علمي اين حيوانات قبل از ماجراي مسخ وجود داشتهاند.
امام رضا( بر اساس اين روايت، اين بحران و اشکال را نيز حل کرد؛ به اين معنا که فرمود مسخ انسان به صورت ميمون يا خوک به اين معنا نيست که اين حيوانات با اين مسخ پديد آمدهاند، بلکه به اين معناست که خداوند آن انسان را به صورت و همشکل اين حيوانات ـ که پيش از اين وجود داشتهاند ـ درآورده است.
۴. طبق روايت دوم، امام حسن عسکري( به استناد آيات و معيار قرآني، روايات هاروت و ماروت را نقد کرده است. امام براي اثبات مدعاي خود از چهار آيه قرآن بهره جسته که بر اساس مفاد آنها، فرشتگان هميشه به پرستش و اطاعت خداوند گردن نهاده و اين کار را با اشتياق و ميل انجام ميدهند و هرگز در اين راه نه کوتاهي کرده و نه به مخالفت برميخيزند.
۵. ائمه، افزون بر ردّ روايات جعلي هاروت و ماروت، تفسير صحيح آيه مورد بحث را نيز به دست دادند.
از مقايسه دو دسته از روايات و رواج روايات دسته نخست در ميان عموم مردم ـ که طبعاً جزو پيروان اهل بيت( نبودهاند ـ ميتوان برداشت کرد که روايات جعلي دربارة هاروت و ماروت از سرچشمههاي منابع حديثي اهل سنت در تفاسير روايي شيعه راه يافته است. چنان که در مواردي ديگر همچون روايت «عُِفَير»، ۱ چنين پديدهاي رخ نموده است.
متأسفانه برخي از صاحب نظران شيعه، بدون دقت و اهتمام به پيامدهاي ناصواب اين کار، اين دست از روايات مجعول را در کتابهاي خود آوردهاند. خوشبختانه، بر اساس تتبع نگارنده، روايات جعلي هاروت و ماروت تنها در دو تفسير العياشي ۲ و تفسير القمي ۳ انعکاس يافته که در اعتبار هر دو کتاب از نگاه برخي از محققان شيعه تشکيک شده است.
ماهيت هاروت و ماروت
دربارة ماهيت هاروت و ماروت چهار ديدگاه ارائه شده که به بررسي آنها ميپردازيم:
1.. الکافي، ج۱، ص۲۳۷.«باب ما عند الائمة من سلاح رسول الله».
2.. تفسير العياشي، ج۱، ص۵۴.
3.. تفسير القمي، ج۱، ص۵۵.