نقد و بررسى دليل سوم (سيره)
از آنچه در پاسخ به دليل دوم (سنّت) گفته شد, مى توان به پاسخ اين دليل نيز رهنمون شد. افزون بر آن, چنان كه خود علاّمه نيز تصريح كرده, در تمام رواياتِ تفسيرى چنان نيست كه به قرآن استناد شده باشد; بلكه در شمار قابل توجّهى چنين است.
همچنين براساس اين دسته از روايات, در قرآن, مبانى و اصول كلّى معارف آمده است; همان گونه كه درباره آياتِ احكام, چنين است و وجود مبانى و كلّيات, به معناى بى نيازى قرآن از سنّت و برگشت تمام عيار سنّت به قرآن نيست. وجود مبانى به اين معناست كه بيان تفاصيل و جزئيات آن, به سنّت واگذار شده است. بنابراين, سنّت در آن تفاصيل, به سانِ منبعى مستقلْ نقش آفرينى مى كند; چنان كه علاّمه به چنين نقش آفرينى اى براى سنّت در سه دسته گفته شده از آيات, باور داشته است.
نكته قابل توجّهى كه از اين روايات به دست مى آيد, اين است كه آيات قرآن, از نظر افاده معانى, در سطوح مختلف اند; چنان كه تقسيم قرآن به ظاهر و باطن, به اين سطوح نظر دارد.
از طرفى, مخاطبان قرآن نيز در يك سطح نيستند. از اين رو, هر يك از مخاطبان قرآن, از سطحى همسان با خود, از قرآنْ بهره مى برند. بدين ترتيب, امامان معصوم با بيان اين نكته كه گفتار ايشان از قرآن بهره مى گيرد, به دنبال اين هدف نيز هستند كه نشان دهند بهره ايشان از قرآن در مقايسه با ديگران, به مراتب عميق تر است.
به هر حال, هيچ يك از معانى گفته شده مدّعاى علاّمه(ره), عدم نياز قرآن به سنّت را اثبات نمى كند.