علوم حديث 15 - صفحه 4

از سوى ديگر ,به نمونه هايى از سنّت هاى پيش از اسلام (جاهلى و…) برمى خوريم كه مورد تأييد اسلام قرار گرفته اند:
۱) ديه در جاهليت, صد شتر بود. پيامبر(ص) آن را امضا نمود. ۱
۲) زنان حائض, در جاهليت از شركت در اعياد مذهبى و مراسم قربانى ممنوع بودند و اسلام نيز آن را حفظ كرد. ۲
۳) براء بن عازب, اوّل كسى بود كه با آب, استنجا (تطهير) كرد و سپس سنّت شد. ۳
۴) پيامبر(ص) در «حِلفُ الفضول» در سن ۲۵ سالگى شركت كرد و بعدها بدان افتخار مى كرد و مى فرمود: (اگر بار ديگر بدان پيمان دعوت شوم, مى پذيرم). ۴
۵) در حديثى ديگر, هفت دور بودن طواف خانه كعبه, حرام بودن زن پدر بر فرزند, و خمس گنج نيز از سنّت هاى عبدالمطلب در جاهليت شمرده شده, كه پيامبر(ص) آنها را امضا نموده است. ۵
۶) حرمت ماه هاى حرام نيز از سنّت هاى جاهلى بود كه در اسلام, امضا شد. ۶
۷) براء بن معرور, قبل از هجرت پيامبر(ص) در مكّه مى زيست. هنگام مرگ, سفارش كرد كه او را به طرف مكه دفن كنند و نسبت به يك سوم اموال خود, وصيت كرد. اين هر دو, بعد از آن, جزو سُنن قرار گرفت. ۷
۸) تحريم لباس شُهرت در فقه, شاهدى ديگر بر پذيرش سنّت هاى ملّى صالح   است. ۸ روشن است كه لباس شهرت در هر جامعه اى با آداب و رسوم همان جامعه مشخّص مى گردد.
۹) ارجاع مسائلى چند به عُرف, گواه ديگرى بر اين موضوع است: مقدار نَفَقه, ۹ استطاعت در حج ۱۰ و زكات ۱۱ و…
اين شواهد, گواهى مى دهند كه آيين اسلام, بر محو همه سنّت ها توصيه نمى كند; بلكه آنچه را كه خير و صلاحى در پى دارد, و يا اين كه مفسده اى به دنبال ندارد, مى پذيرد و جز آن را طرد مى كند كه مى توان از اين نمونه ها نام بُرد:
۱) سنّتى كه نشانگر يك آيين باطل باشد. حرمت حمل و ساخت و نگهدارى صليب, از اين قبيل است. ۱۲ رسول خدا وقتى عَديّ بن حاتم را ديد كه صليب به گردن دارد, فرمود: «اين بت را كنار بگذار». ۱۳
۲) سنّتى كه ترويج خُرافه باشد. حليمه سعديه, وقتى در كودكيِ پيامبر(ص), خواست مهره اى به بازوى رسول خدا ببندد, با اعتراض پيامبر(ص) رو به رو شد. رسول خدا فرمود: «خداوند, نگهدار ماست و از اين مهره, كارى ساخته نيست». ۱۴
۳) سنّتى كه با احكام شرعْ ناسازگار باشد. پيامبر(ص) با زينب, همسر زيد (پسر خوانده خود) ازدواج كرد تا نشان دهد اين سنّت جاهلى كه: «نمى توان با زنِ پسر خوانده ازدواج كرد», غلط است. ۱۵
حال كه نظرگاه كلّى دين در باب آداب و سنن بومى و ملّى روشن شد, به يكى از   رسم هاى كهن و ريشه دار ايرانى, يعنى نوروز, مى نگريم.
اگر در باب نوروز, دستورى خاص از سوى دين در تأييد يا رد, به دست ما نمى رسيد, براساس همان قاعده نخست مى گفتيم نوروز به عنوان رسمى ايرانى كه مردمانى آن را از ديربازْ حرمت مى نهاده اند, جاى مذمّت و منع ندارد; چرا كه اصل «نوروز» به عنوان نشانى از آيين هاى باطل, مورد تكريم و احترام نيست; بلكه رنگ و بوى ملّى و بوميِ آن, منظور نظر مردمان است. بلى; اگر در آن, ناشايستى نهفته باشد, يا ترويج خُرافه اى صورت گيرد, بايد آن را وانهاد.
ليك, احاديثى در مصادر شيعه و اهل سنّتْ روايت شده اند كه برخى بر آن, مُهر تأييد مى زنند و برخى ديگر, قهر مى ورزند و با آن مى ستيزند. اين دوگانگيِ روايت ها سبب شده است كه از ديرباز, عالمان حوزه دين, به چگونگيِ حلّ اين تعارض بينديشند; برخى جانب تأييد را گرفته, از آن دفاع كنند و برخى ديگر, جانب رد را اختيار نمايند.
رسالت اين نوشتار, نخست, گزارش تلاش عالمان در برخورد با اين روايت هاست و در پس آن مى كوشد از منظر ديگرى بِدان بنگرد. شايد ثمر بخشد!
پيش از طرح ديدگاه ها سزاوار است روايت ها نقل شوند. بر اين اساس, مباحث اين نوشتار, در سه بخشْ تنظيم مى گردد: نوروز در روايات, ديدگاه ها, و ارزيابى نهايى.

1. وسائل الشيعة, ج۱۹, ص۱۴۲.

2. دائرة المعارف الاسلامية, ج۸, ص۱۶۵.

3. تفسير نورالثقلين, ج۱, ص۲۱۶; الميزان, ج۲, ص۲۱۶.

4. تاريخ سياسى اسلام, ج۱, ص۷۲.

5. وسائل الشيعة, ج۱۹, ص۱۴۵; كتاب من لايحضره الفقيه, ج۴, ص۲۶۴.

6. آياتى كه گذشت.

7. الكافى, ج۳, ص۲۵۴.

8. بحارالأنوار, ج۷۰, ص۲۵۱.

9. جواهر الكلام, ج۱۶, ص۵۹.

10. نظرية العرف, ص۹۶.

11. شرح اللمعة, ج۱, ص۳۰۸.

12. تحريرالوسيلة, ج۱, ص۴۹۶.

13. بحارالأنوار, ج۹, ص۹۸.

14. فروغ ابديت, ج۱, ص۳۳.

15. بحارالأنوار, ج۴۳, ص۲۳۴.

صفحه از 236