««« مطالعه کتاب »»»
|
نام منبع : |
شناختنامه قرآن برپايه قرآن و حديث |
|
پدید آورنده : |
محمد محمدی ری شهری |
|
سایر پدیدآورندگان : |
|
|
تعداد جلد : |
4 |
|
ناشر : |
سازمان چاپ و نشر دارالحدیث |
|
محل نشر : |
قم |
|
تاریخ انتشار : |
1391 |
|
نوبت چاپ : |
اول |
درآمد
قرآن كريم ، كاملترين كتاب آسمانى است كه بر قلب مبارك پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله فرود آمد ، و او ، آن را به عنوان سنگينترين امانت، در كنار اهل بيت عليهم السلام، به امّت سپرد تا بدين وسيله ، جهانيان، تا دامنه قيامت، به راه درست زندگى هدايت شوند و دردهاى بى درمان خود را درمان كنند و به قلّه كمالات مادّى و معنوى ، و دنيوى و اخروى ، دست يابند .
برجسته ترين ويژگىهاى قرآن
قرآن، ويژگىهاى فراوانى دارد [۱] كه هر يك به طور مستقل، حاكى از جايگاه رفيع اين كتاب در ميان كتب آسمانى و نيز نقش بى بديل آن در سازندگى جامعه مطلوب انسانى است؛ ولى برجسته ترين ويژگىهاى قرآن را مىتوان در شش عنوان خلاصه كرد :
۱. اصالت
قرآن كريم، اصلىترين منبع دينى و سرچشمه اصيل معارف اعتقادى، اخلاقى و عملى اسلام است؛ زيرا:
۱. اين كتاب آسمانى، معجزه جاويد پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله و معتبرترين سند رسالت ايشان و بلكه همه انبياى الهى است؛
۲. اصلىترين دليل حُجّيت سنّت، قرآن است؛
۳. معارفى كه از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و يا اهل بيت ايشان صادر شدهاند، ريشه در قرآن دارند. [۲]
۴. قرآن، معيار تشخيص صحت گزارشهاى حاكى از سنّت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام است. بر همين اساس ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در حديث متواتر ثقلين ، قرآن را بزرگترين امانت رسالت و «ثقل اكبر» ناميده است .
۲. تحريفناپذيرى
دومين ويژگى قرآن، آن است كه در طول زمان، دستْخوشِ دگرگونى و تغيير (از قبيل افزودنى يا كاستنى) نشده است. نازل كننده اين كتاب، خود، بدين موضوع، گواهى داده است:
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ . [۳]
ماييم كه ذكر (قرآن) را نازل كرديم و ما نيز نگهبان آن خواهيم بود) .
تاريخ مسلمانان و تلاشهاى صورت گرفته در حفظ، كتابت و قرائت قرآن كريم و ديگر دلايل مصونيت قرآن از تحريف - كه در اين شناختنامه به تفصيل آمدهاند - [۴] نيز بر اين موضوع ، شهادت مىدهند.
۳. جامعيّت
قرآن، در حوزه رسالت خود، جامع است [۵] و از بيان هيچ چيزى كه در هدايت انسان نقش داشته باشد، فرو گذار نكرده است:
(تِبْيَنًا لِّكُلِّ شَىْءٍ. [۶]
تبيين كننده هر چيزى است).
گذشته از آيات قرآنى، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اوصياى ايشان نيز بر اين موضوع، شهادت دادهاند. بزرگترين قرآن شناس ، يعنى پيامبر خدا - كه گيرنده وحى است - ، در حديثى، در باره جامعيّت اين كتاب آسمانى ، چنين مىفرمايد :
هُوَ الدَّليلُ يَدُلُّ عَلَى السَّبيلِ ، وَ هُوَ كِتابُ تَفصيلٍ وَ بَيانٍ وَ تَحصيلٍ ، هُو الفَصلُ ليسَ بالهَزلِ ، وَ لَهُ ظَهرٌ وَ بَطنٌ ، فَظاهِرُهُ حُكمُ اللَّهِ وَ باطِنُهُ عِلمُ اللَّهِ تعالى ، فَظاهِرُهُ وَثيقٌ ، وَ باطِنُهُ عَميقٌ ، لَهُ تُخومٌ ، وَ على تُخومِهِ تُخومٌ ، لا تُحصى عَجائِبُهُ وَ لا تُبلى غَرائِبُهُ ، فيهِ مَصابيحُ الهُدى وَ مَنارُ الحِكمَةِ ، وَ دليلٌ علَى المَعرِفَةِ لِمَن عَرَفَ النَّصَفَةَ . [۷]
قرآن، رهنمايى است كه راه را نشان مىدهد. قرآن، كتاب تفصيل و روشنگرى و تحصيل [حقايق] است. جداكننده ميان حق و باطل است و شوخىبردار نيست. ظاهرى دارد و باطنى. ظاهرش حكم [و دستور] خداست و باطنش علم خداوند متعال. پس ظاهر آن، محكم و استوار است و باطنش ژرفايى دارد و ژرفايش نيز ژرفايى دارد. شگفتىهايش بىشمارند و عجايب و غرايبش كهنه و تمام نمىشوند. چراغهاى هدايت و پرتوگاههاى حكمت، در قرآن اند. و براى كسى كه انصاف داشته باشد، راهنمايى به سوى معرفت و شناخت است.
امير مؤمنان عليه السلام - كه پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آشناترين انسان با معارف والا و سازنده كتاب الهى است - ، در حديثى، قرآن را چنين توصيف فرموده است :
سپس كتاب را بر او فرو فرستاد ، و آن ، نورى است كه چلچراغهايش خاموش نمىشوند . چراغى است كه شعلهاش ، فروكش نمىكند . دريايى است كه به ژرفايش نمىتوان رسيد . شاهراهى است كه پيمودنش [آدمى را] به گمراهى نمىكشانَد . شعاعى است كه پرتو آن ، به تاريكى نمىگرايد . فرقانى (/ سنجهاى براى حق و باطل) است كه برهانش ، خاموش [و باطل ]نمىگردد . بناى روشنگرى است كه پايههايش ، فرو نمىريزند . درمانى است كه بيم بازگشت بيمارىها در آن نمىرود . قدرتى است كه هوادارانش شكست نمىخورند و حقّى است كه يارانش ، تنها و بى ياور، گذاشته نمىشوند .
پس قرآن ، معدن ايمان و كانون آن است ، و چشمههاى دانش و درياهاى آن ، و بوستانهاى عدل و آبگيرهاى آن ، و پايههاى اسلام و بنيان آن ، و درّههاى حق و دشتهاى آن است . دريايى است كه هر چه از آن آب بردارند، آبش تمام نمىشود ، و چشمههايى است كه هر اندازه از آنها آب كشند ، خشك نمىشوند . آبشخورهايى است كه هر اندازه وارد شوندگان از آنها بنوشند ، آبشان كاستى نمىگيرد ، و منزلگاههايى است كه مسافران ، راه آنها را گم نمىكنند ، و نشانههايى است كه از چشم رهپويان ، پوشيده نمىمانَد ، و پُشتههايى است كه رهروان به [قلّههاى] آن نمىرسند .
خداوند ، آن را سيراب كننده عطشِ دانشوران ، و بهار دلهاى دانايان ، و شاهراه نيكان ، و دارويى كه پس از آن ، دردى نمىماند ، و نورى كه هيچ تاريكىاى با آن نيست ، و ريسمانى كه گِرههايش استوار است ، و قلعهاى كه ستيغ آن ، بلند [ و دستنايافتنى] است ، و براى كسى كه آن را حامى خويش گيرد ، [ مايه] عزّت [ و قدرت] ، و براى كسى كه به آن وارد شود، [ مايه ]سلامت ، و براى كسى كه از آن پيروى كند، هدايت ، و براى كسى كه خود را به آن نسبت دهد، عذر ، و براى كسى كه با آن سخن گويد ، برهان ، و براى كسى كه به وسيله آن ستيزه كند ، گواه ، و براى كسى كه با آن حجّت آورد ، [ مايه] پيروزى ، و براى كسى كه به آن عمل كند ، نگه دارنده، و براى كسى كه آن را به كار وا دارد ، مَركب، و براى كسى كه نشانه جويد، نشانه ، و براى كسى كه سپر بخواهد ، سپر ، و براى كسى كه فرا بگيرد ، دانش ، و براى كسى كه روايت كند ، خبر ، و براى كسى كه داورى كند ، حكم قرار داده است . [۸]
۴ . جاودانگى
يكى از برجستهترين نكاتى كه در احاديث پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در تبيين جايگاه قرآن در اسلام مورد تأكيد قرار گرفته ، تداوم حيات و جاودانگى اين كتاب آسمانى است . [۹] در حديثى از امام باقر عليه السلام آمده است :
إنَّ القُرآنَ حَىٌّ لا يَموتُ ، وَ الآيَةَ حَيَّةٌ لا تَموتُ ، فَلَو كانَتِ الآيَةُ إذا نَزَلَت فِى الأَقوامِ ماتوا ماتَتِ الآيَةُ ، لَماتَ القُرآنُ ، و لكِن هِىَ جارِيَةٌ فِى الباقينَ كَما جَرَت فِى الماضينَ . [۱۰]
قرآن، زنده است و نمىميرد، و آيه[هاى آن] نيز زنده اند و نمىميرند ؛ زيرا اگر آيهاى كه در باره اقوامى نازل شده است ، با مُردن آنها مىمُرد، قرآن نيز مُرده بود ؛ لكن قرآن ، در ميان آيندگان ، جارى است ، همچنان كه در ميان گذشتگان ، جارى بود .
همچنين از امام صادق عليه السلام گزارش شده است كه :
إنَّ القُرآنَ حَىٌّ لَم يَمُت ، وَ إنَّهُ يَجرى كَما يَجرِى اللَّيلُ وَ النَّهارُ ، وَ كَما تَجرِى الشَّمسُ وَ القَمَرُ ، وَ يَجرى عَلى آخِرِنا كَما يَجرى عَلى أوَّلِنا . [۱۱]قرآن ، زنده است و نمىميرد و هماره [در همه زمانها] جارى است ، چنان كه شب و روز ، و خورشيد و ماه ، در جريان اند، و همچنان كه بر اوّلين كسانِ ما جارى بوده ، بر آخرين كسان ما نيز جارى است.
اين سخن ، بدين معناست كه معارفى كه قرآن در زمينه جهانشناسى و انسانشناسى ارائه مىكند و برنامههايى كه براى سعادت انسان دارد ، منطبق با معيارهاى عقلى و علمى و نيازهاى فطرى انسانهاست و از اين رو، اختصاص به زمان خاصى ندارد؛ بلكه در طول زمان، زنده و جاويد است .
۵ . طراوت
ممكن است چيزى ، سالها زنده بماند، ولى در طول زمان، كهنه و فرسوده شود و تازگى و شادابى خود را از دست بدهد ؛ اما قرآن ، علاوه بر اين كه هميشه زنده است ، هيچگاه كهنه و فرسوده نمىشود ؛ بلكه همواره نو و باطراوت است ، چنان كه در حديثى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمده است :
كَلامُ اللَّهِ جَديدٌ غَضٌّ طَرِىٌّ . [۱۲]
كلام خدا، همواره نو و تازه و با طراوت است.
در روايتى ديگر آمده است كه شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد :
ما بالُ القُرآنِ لا يَزدادُ عِندَ النَّشرِ وَ الدِّراسَةِ إلّا غَضاضَةً؟
چرا قرآن ، هر چه بيشتر منتشر و مطالعه مىشود ، بر تازگى و طراوت آن ، افزوده مىشود؟
امام عليه السلام در پاسخ او فرمود :
لِأَنَّ اللَّهَ لَم يُنزِلهُ لِزَمانٍ دونَ زَمانٍ ، و لا لِناسٍ دونَ ناسٍ ، فَهُو فى كُلِّ زَمانٍ جَديدٌ ، و عِندَ كُلِّ قَومٍ غَضٌّ ، إلى يَومِ القِيامَةِ . [۱۳]
چون خداوند ، آن را براى زمانى خاص و مردمى خاص ، فرو نفرستاده است. به همين دليل، قرآن ، در هر زمانى ، نو، و براى هر مردمى ، تا روز قيامت، تازه است .
اين ويژگى، حاكى از آن است كه معارف قرآن ، لايههاى عميق و متعدّدى دارند كه در مقاطع مختلف تاريخ، كشف مىشوند و مورد بهرهبردارى قرار مىگيرند. البته هر كسى ، قادر به كشف معارف عميق و حقايق دقيق قرآن نيست؛ بلكه تنها كسانى از اين توانايى برخوردارند كه از نظر علمى و عملى، شايستگىهاى لازم را داشته باشند .
۶. داشتن بُطون و لايههاى معنايى
قرآن، به سان متنِ دستنوشته آدمى نيست كه هر چه قدر عميق باشد، باز هم بتوان به عمق و كُنه آن رسيد. قرآن، سخن خداوند حكيمِ دانا و بىنهايت است كه عالَم و آدم را آفريد و از اعماق وجود هستى، آگاه است. حقيقت و اعتبار، دست اوست . ذهن و عين، در اختيار اوست. مكتوب و مخلوق، ازآن اوست. خداوند، بر پايه اين حكمت و دانايى، كتابش را چنان منظّم ساخته كه جز او و آن كه او بخواهد، كسى نمىتواند به كنه آن برسد. اين، همان چيزى است كه از آن به «بطون قرآن» يا «لايههاى معنايى قرآن» [۱۴] و نيز «حقايق قرآنى» ياد مىشود .
در حديثى از امام باقر عليه السلام آمده است :
إنَّ لِلقُرآنِ بَطناً ، وَ لِلبَطنِ بطناً . [۱۵]
قرآن ، باطنى دارد و باطن آن هم باطنى دارد .و در حديثى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل شده كه فرمود :
إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وَ بَطناً ، وَ لِبَطنِهِ بَطنٌ إلى سَبعَةِ أبطُنٍ . [۱۶]
قرآن ، ظاهرى دارد و باطنى، و باطن آن هم باطنى دارد ، تا هفت بطن (لايه درونى) .
اين حديث از امام على عليه السلام نيز به لايهها و بطون معنايى قرآن اشاره دارد :
إنَّ كِتابَ اللَّهِ عَلى أربَعَةِ أشياءَ: عَلَى العِبارَةِ، وَ الإِشارَةِ، وَ اللَّطائِفِ، وَ الحَقائِقِ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ، وَ الإِشارَةُ لِلخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلأَولِياءِ، وَ الحَقائِقُ لِلأَنبِياءِ . [۱۷]
همانا كتاب خدا، بر چهار چيز [، قابل تقسيم] است : بر عبارت ، اشارت ، لطايف و حقايق . عبارت ، براى عوام است ، اشارت براى خواص ، لطايف براى اوليا ، و حقايق براى انبيا .
توضيح اين مراتب را در جاى خود، در اين كتاب، خواهيم آورد . [۱۸]
مهجوريّت قرآن
اما اين درد را به كجا بايد برد كه كتابى با اين ويژگىهاى بى نظير، نه در گستره جوامع اسلامى و نه حتّى در ميان ما و در حوزههاى علميه ، آن گونه كه شايد و بايد، مورد توجه و بهره بردارى نيست .
آية اللَّه بهجت رحمه اللَّه عليه از امام خمينى قدس سرّه نقل كردهاند كه مرحوم آية اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى فرموده است :
عامّه ، عترت را كنار گذاشتند و خاصّه، قرآن را! [۱۹]چنين است كه در قيامت، آورنده و ابلاغ كننده قرآن، به فرستنده آن، بدينسان، گله مىكند :
(وَقَالَ الرَّسُولُ يَرَبِّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا ؛ [۲۰]
و پيامبر [ خدا ] گفت: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند) .
البته در ايران، پس از پيروزى انقلاب اسلامى ، اقدامات فراوانى به منظور وارد كردن قرآن به صحنه زندگى صورت گرفته است؛ ولى بى ترديد، تا رسيدن به نقطه مطلوب و پايان دادن به مهجوريّت اين كتاب آسمانى، فاصله بسيار است .
شناخت قرآن
نخستين گام در راه پايان دادن به مهجوريّت قرآن ، شناخت درست و همه جانبه اين كيمياى هدايت و سعادت است . بديهى است جامعه به طور عام ، و مراكز علمى و پژوهشى به طور خاص ، تا با كتاب الهى و آثار و بركات آن در عرصههاى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى آشنا نباشند ، در صدد بهرهگيرى از آن بر نخواهند آمد . اين نكته به قدرى اهميت دارد كه امام خمينى قدس سرّه براى توجه دادن به آن، چنين مىفرمايد :
از تمامى علماى اعلام و فرزندان قرآن و دانشمندان ارجمند، تقاضا دارم كه از كتاب مقدّسى كه (تِبْيَنًا لِّكُلِّ شَىْءٍ) [۲۱] است و صادر از مقام جمع الهى به قلب نور اوّل و ظهور جمع الجمع تابيده است ، غفلت نفرمايند . اين كتاب آسمانى - الهى كه صورت عينى و كتبى جميع اسما و صفات و آيات و بينات است و از مقامات غيبى آن، دست ما كوتاه است و جز وجود اقدس جامع «مَن خُوطِبَ بِه» [۲۲] از اسرار آن، كسى آگاه نيست و به بركت آن ذات مقدّس و به تعليم او، خُلَّص اولياى عظام، دريافت آن نمودهاند و به بركت مجاهدات و رياضتهاى قلبيه ، خُلَّص اهل معرفت به پرتوى از آن، به قدر استعداد و مراتب سير، بهرهمند شدهاند و اكنون صورت كتبى آن ، كه به لسان وحى، بعد از نزول از مراحل و مراتب ، بى كم و كاست و بدون يك حرف كم و زياد به دست ما افتاده است ، خداى نخواسته مباد كه مهجور شود و گر چه ابعاد مختلفه آن و در هر بعد، مراحل و مراتب آن، از دسترس بشر عادى دور است، لكن به اندازه علم و معرفت و استعدادهاى اهل معرفت و تحقيق در رشتههاى مختلف ، به بيانها و زبانهاى متفاوتِ نزديك به فهم، از اين خزينه لايتناهاى عرفان الهى و بحر موّاج كشف محمدى صلى اللَّه عليه و آله بهرههايى بردارند و به ديگران بدهند و اهل فلسفه و برهان، با بررسى رموزى كه خاصّ اين كتاب الهى است و با اشارات، از آن مسائل عميقْ گذشته ، براهين فلسفه الهى را كشف و حل كرده ، در دسترس اهلش قرار دهند ، و وارستگان صاحب آداب قلبى و مراقبات باطنى، رشحه و جرعهاى از آنچه قلب عوالم [۲۳] از «ادَّبَنى رَبِّى» [۲۴] دريافت فرموده ، براى تشنگان اين كوثر به هديه آورند و آنان را مؤدب به آداب اللَّه تا حدّ مَيسور نمايند ، و متقّيانِ تشنه هدايت، بارقهاى از آنچه به نور تقوا از اين سرچشمه جوشانِ (هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ) [۲۵] هدايت يافتهاند ، براى عاشقان سوخته هدايت اللَّه به ارمغان آورند ، و بالاخره هر طايفهاى از علماى اعلام و دانشمندان معظّم، به بُعدى از ابعاد الهى اين كتاب مقدّس، دامن به كمر زده و قلم به دست گرفته و آرزوى عاشقان قرآن را برآورند و در ابعاد سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، نظامى ، فرهنگى و جنگ و صلح قرآن، وقتْ صرف فرمايند ... .
هان، اى حوزههاى علميه و دانشگاههاى اهل تحقيق! به پاخيزيد و قرآن كريم را از شرّ جاهلان متنسِّك و عالمان متهتّك [۲۶] كه از روى علم و عمد، به قرآن و اسلام، تاخته[اند] و مىتازند، نجات دهيد و اين جانب، از روى جِد ، نه تعارف معمولى ، مىگويم از عمر به باد رفته خود در راه اشتباه و جهالت، تأسف دارم . و شما اى فرزندان برومند اسلام! حوزهها و دانشگاهها را از توجه به شئونات قرآن و ابعاد بسيار مختلف آن، بيدار كنيد . تدريس قرآن در هر رشتهاى از آن را مَحطّ نظر [۲۷] و مقصد اعلاى خود قرار دهيد . مبادا خداى ناخواسته در آخر عمر - كه ضعف پيرى بر شما هجوم كرد - ، از كردهها پشيمان و تأسف بر ايام جوانى بخوريد، همچون نويسنده . [۲۸]
شايان ذكر است كه مشابه آنچه در پايان فرمايش امام خمينى قدس سرّه آمده ، در سخنان ديگر بزرگان (مانند : فيض كاشانى و ملا صدرا) [۲۹] نيز به گونهاى ديگر، مطرح شده است .
تأمّل در اين سخنان هشدار دهنده و تنبّهآفرين ، ايجاب مىكند كه فضلاى جوانِ حوزههاى علميّه ، در آغاز زندگىِ علمى خود ، قبل از هر چيز با جايگاه قرآن كريم در عرصههاى معارف اعتقادى ، اخلاقى و عملى آشنا باشند ، كه اگر چنين آگاهىاى براى آنان پديد آمد ، با همه توان تلاش خواهند كرد تا از انوارِ اسرار اين كتاب آسمانى بهرهمند شوند و ديگران را نيز برخوردار نمايند و بدين سان در اواخر عمر ، بر گذشته خود ، افسوس نخواهند خورد ، و البتّه براى آگاهى با جايگاه اين كتاب آسمانى در عرصه حقايق هستى و معارف دينى ، بايد به سراغ بهترين قرآنشناس رفت.
بهترين قرآنشناس
ترديدى نيست كه بهترين قرآنشناس ، فرستنده قرآن - يعنى خداوند منّان - است ، و پس از او ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيتِ آن بزرگوار عليهم السلام ؛ زيرا شناخت آنان بر اساس حدس و گمان نيست؛ بلكه بر پايه وحى و الهام الهى است . بنا بر اين ، آنچه قرآن در توصيف خود بيان كرده ، و آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در تعريف اين كتاب آسمانى فرمودهاند ، بهترين و متقنترين سند قرآنشناسى است .
معرّفى «شناختنامه قرآن»
شناختنامه قرآن بر پايه قرآن و حديث ، در واقع ، قرآنشناسى از منظر بهترين قرآنشناسان است . در اين كتاب ، براى نخستين بار ، آنچه خداوند منّان در توصيف كتاب خود فرموده و آنچه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در تبيين جايگاه رفيع اين كتاب آسمانى بيان كردهاند، در كنار هم، با نظمى نوين و سهل الوصول، همراه با تحليلهاى مورد نياز ، در هفت بخش، تقديم قرآنپژوهان مىگردد :
بخش يكم ، در باره جايگاه قرآن در حوزه معرفت دينى
در اين بخش ، نامها و اوصاف قرآن ، نزول قرآن ، گردآورى قرآن ، مصونيّت قرآن از تحريف ، اعجاز قرآن ، جامعيّت قرآن ، رويارويى با قرآن ، نَسخ در قرآن ، حدوث قرآن ، و رابطه قرآن با كتابهاى آسمانى ، در ده فصل، ارائه مىشود .
بخش دوم ، در باره بركات قرآن
در اين بخش ، بركات قرآن براى جامعه ، براى دلها ، براى خانهها ، و ديگر بركات اين كتاب آسمانى ، همچنين داستانهايى از بركات قرآن و تأثير آن در جانها ، و نيز نكاتى درباره درمان با قرآن ، و خواص قرآن، در هفت فصل ، تقديم مىگردد .
بخش سوم ، در باره ويژگىهاى قرآن
اين بخش، در پنج فصل، حقايقى را در زمينه ويژگىهاى لفظى و معنوى قرآن ، آداب اختصاصى مربوط به اين كتاب آسمانى ، آياتى كه نامهايى ويژه دارند ، و سورههايى كه از عناوين خاص برخوردارند، در اختيار خوانندگان قرار مىدهد .
بخش چهارم ، در باره تعليم و تعلّم قرآن
اين بخش، در سه فصل، به رهنمودهاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام درباره تعليم و تعلّم قرآن ، و از حفظ كردن آن، اختصاص دارد .
بخش پنجم ، در باره تلاوت قرآن
در اين بخش ، فضيلت تلاوت قرآن ، آداب تلاوت آن ، مواردى كه تلاوت قرآنْ ممنوع است ، نكاتى در باره ختم قرآن و قاريان اين كتاب آسمانى و اختلاف قرائات، در شش فصل ، تبيين مىگردد .
بخش ششم ، در باره تفسير و تأويل قرآن
در اين بخش ، نياز قرآن به تفسير و تأويل ، شناخت تفسير و تأويل اين كتاب آسمانى ، و تفسيرهاى ناروا از آن، در پنج فصل، مورد بررسى است .
بخش هفتم ، در باره روش تبليغ در قرآن
در اين بخش - كه آخرين قسمت «شناختنامه قرآن» است - شيوههاى تبليغى قرآن كه عبارت است از دعوت مردم به آئين حق با تكيه بر برهان و موعظه و جدال احسن و بهرهگيرى از مَثَل و سوگند ، در پنج فصل تبيين مىگردد .
مراحل تحقيق و تدوين اين كتاب
بر پايه آخرين تجربيات، سير مراحل جمعآورى ، تحقيق و تدوين شناختنامه قرآن و مجموعههاى مشابه در «پژوهشكده علوم و معارف حديث» به قرار زير است: [۳۰]
۱. جمعآورى ابتدايى
در اين مرحله ، پژوهشگرِ همكار ، منابع اصلى مرتبط با روايات تفسيرى را مورد مطالعه و يادداشت بردارى قرار مىدهد و همچنين از طريق كليدواژههاى اصلى و مرتبط ، و با كمك نرم افزارهاى رايانهاى ، بر حجم يافتهها مىافزايد.
۲. تنظيم
تنظيم اطّلاعات گردآورى شده ، در دو مرحله صورت مىگيرد: نخست ، پژوهشگر همكار ، متون مربوط به هر موضوع را طبق سليقه خود ، دستهبندى و براى تنظيم اوّليه ، به مؤلّف ، ارائه مىكند. مؤلّف پس از ساماندهى اين متون ، آنچه را براى تكميل كار ، لازم است ، تذكّر مىدهد و مجدّداً آنها را به پژوهشگر همكار ، باز مىگرداند.
پس از رفع نواقص - كه گاه چند ماه طول مىكشد - ، موضوعِ مورد تحقيق ، به مؤلف باز مىگردد و متناسب با يافتههاى جديد ، ساماندهى نهايى صورت مىپذيرد و تنظيم اوّليه ، گاه ، تقويت و تكميل مىگردد و گاه ، تغيير اصولى مىيابد.
۳. نقد
در صورتى كه پس از تنظيم ثانوى ، نقصى مشاهده شود ، مجدّداً پژوهشگرِ همكار ، براى رفع آن ، اقدام خواهد كرد . [۳۱]در غير اين صورت ، حاصلِ كار ، براى نقد و ارزيابى به يك يا دو كارشناس ، ارائه و متن، طبق آييننامه خاصّى ، نقد مىگردد و پس از نقد متن ، اگر ضرورت داشته باشد ، اصلاحاتى انجام مىگيرد.
۴. مصدريابى (تخريج) و انتخاب متون
يكى از مراحل مهمّ تدوين متون روايى در اين پژوهشكده ، تخريج يا مصدريابى (منبعيابى) متون روايى است . در اين مرحله ، پژوهشگر ديگرى از طريق برنامههاى نرمافزارى ، براى يافتن مصادر (منابع) ، جستجو مىكند . سپس ، جامعترين ، استوارترين و كهنترين مصدر را انتخاب مىنمايد و نشانى مصادر يافت شده را بر اساس ميزان اعتبار آنها ، تنظيم مىكند و اگر متن قوىترى يافت شد ، جايگزين متن اصلى مىگردد و گزارشهاى مكرّر را ، جز در موارد ذيل ، حذف مىنمايد :
الف - وجود نكته مهمّى در متن جديد ؛
ب - تفاوت لفظى در متونى (نصوصى) كه از طريق شيعه و اهل سنّت ، نقل شدهاند ؛
ج - نياز به تكرار گزارش (روايت) در چند باب ، مشروط به اين كه متن آن ، كوتاه باشد .
در غير اين موارد ، روايات مكرّر ، حذف مىشوند و نشانى آنها ، طبق آييننامه ، در پانوشت، افزوده مىشود.
۵ . نگارش توضيحات و تحليلهاى مورد نياز
مرحله ديگر در تدوين اين مجموعه و نيز ديگر دانشنامههاى رِوايى در اين پژوهشكده ، تهيّه توضيحات و تحليلهاى مورد نياز است كه پس از تشكيل پرونده علمى، توسّط مؤلّف يا ديگر پژوهشگران ، انجام مىشود.
گفتنى است كه جمعبندىها و تحليلها نيز توسّط يك يا دو كارشناس ، نقد مىگردند و ابعاد مهمِّ موضوع، به بحث گذاشته مىشود و اصلاحات مورد نياز، اعمال مىگردد و در مواردى كه مؤلّف نظر خاصّى دارد ، آن را جايگزين مىنمايد . [۳۲]
۶. تدوين نهايى
در تدوين نهايى، كار تدوين متن و تنظيم پاورقىها ، طبق شيوهنامه پژوهشكده صورت مىگيرد كه به برخى از قواعد اين شيوهنامه ، اشاره مىگردد:
الف - چينش متون
مهمترين نكاتى كه در چينش متون لحاظ مىگردند ، از اين قرارند :
۱ . پس از ذكر آيات مربوط به هر موضوع ، احاديث منقول از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت گرامى ايشان عليهم السلام تا امام مهدى - عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَه - به ترتيب مىآيند ، مگر احاديثى كه عهدهدارِ تفسير آيات قرآن اند كه بر ديگر احاديث ، مقدّم مىگردند . البته ، گاه هماهنگى چند روايت در مضمون ، موجب مىشود كه اين ترتيب ، رعايت نشود.
۲ . در بخش احاديث ، اگر حديثى ، هم از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و هم از يكى از اهل بيت عليهم السلام روايت شده باشد ، آنچه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل شده ، در متن مىآيد و به روايت ديگر ، در پانوشت، اشاره مىگردد.
۳ . معيار گزينش يك گزارش (حديث يا روايت تاريخى) از ميان گزارشهاى متعدّد مرتبط ، رسا و فراگير بودن آن است ، هر چند از منبعى ضعيفتر باشد . در صورت تشابه گزارشها، متنِ معتبرترين منبع ، مقدّم داشته مىشود.
۴ . سعى ما بر آن است كه هيچ متنى را از كتابهايى كه واسطه به شمار مىآيند ، نقل نكنيم ، مگر در موارد دست نيافتن به منبع اصلى ، كه در اين صورت ، متن را از كتاب واسطه مىآوريم و در پى آن ، در پانوشت، از منبع اصلى (كه كتاب واسطه از آن، نقل كرده است) نيز نام مىبريم . براى مثال ، مىنويسيم : «بحار الأنوار : ... به نقل از : الدُّرُّ الثمين» . البته ، از اين گونه كتابها ، تنها زمانى نقل شده است كه منابعِ موجود ، اندك باشند .
۵ . در صورت لزوم ، در آغاز هر عنوان و گاه در پايان برخى ابواب ، ارجاعاتى به عناوين يا ابواب ديگرى از همين كتاب و يا به كتابهاى ديگر داده شده است كه مراجعه به آنها ، اطّلاعات بيشترى در زمينه موضوع مورد نظر ، در اختيار خواننده و پژوهشگر مىگذارد .
۶ . معيارِ صدرنويسى احاديث، بدين گونه است :
يك . ابتدا نام كتاب و سپس نام آخرين راوى و آن گاه نام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله يا اهل بيت عليهم السلام (اگر از آنان روايت شده باشد) آورده مىشود .
دو . نام ائمّه اهل بيت عليهم السلام ، در متن عربى ، به همان صورتى كه در مصدر آمده ، نقل مىشود و در كروشه (قُلّاب) ، لقب يا نام مشهور ايشان ، ذكر مىگردد .
سه. به جهت اختصار ، چنانچه نام اهل بيت عليهم السلام در سند، مسلسلاً آمده باشد، به جاى ذكر اسامى آنها يكى پس از ديگرى ، از عبارت : «بإسناده (با سندش)» در صدر و «عن آبائه (از پدرانش)» در پانوشت، استفاده مىكنيم كه بيانگر اين اتّصال است.
چهار . هر گاه در منبع، از مروىٌّ عنه (گوينده اصلى حديث) ، صراحتاً نام برده نشده باشد ، بلكه فقط كُنيه يا لقب او ذكر شده باشد (مثل : ابو الحسن ، ابو محمّد، العبد الصالح و...) ، چنانچه مقصود از آن كنيه يا لقب را احراز كنيم ، نام مروىٌّ عنه را هم مىآوريم ، و اگر احراز نكنيم ، به همان نحو كه آمده ، يعنى با كنيه يا لقب ، ذكر مىنماييم و در پانوشت ، احتمالات مطرح در مورد قائل حديث را مىآوريم .
پنج . هر گاه در پانوشت ، بعد از منبع دوم يا منبع پس از آن ، نام قائل (مَروىٌّ عنه) را ذكر كنيم ، اين ، بدان معناست كه حديث در اين منبع ، از هموست و نه از ديگرى كه در صدر حديث ، ياد شده است ؛ و هر گاه پس از نام قائلِ ياد شده در پانوشت ، عبارت «عنه صلى اللَّه عليه و آله» يا «عنه عليه السلام» را بياوريم ، اين ، بدان معناست كه اين قائل، حديث را بهكسى كه در صدر حديثْ نام برده شده ، اِسناد داده است.
۷ . چنان كه آمد ، در تدوين و نگارش اين مجموعه و نيز ديگر دانشنامههاى تدوين شده در اين پژوهشكده ، از روش موضوعى پيروى مىكنيم كه اين ، خود ، بُرش متون معيّنى از گزارشهاى مربوط به موضوع مورد نظر را اقتضا مىكند . اين نكته ، يكى از اصولى است كه براى پرهيز از تكرار ، نمىتوان از آن صرف نظر كرد ، مخصوصاً در متنهاى طولانى . ما همواره مىكوشيم تا آن بُرش نقل شده ، كامل ، تام و خالى از ابهام باشد ، هر چند با آوردن توضيحات لازم در آغاز متن ، و البته با رعايت زيبايىِ سياق و وارد نيامدن خدشهاى به نظم متن .
بنا بر اين ، صدر حديث - كه نوشته ماست - ، در واقع ، مكمّل متن است ، به طورى كه بدون آن ، گاه فهم حديث ، ناممكن مىشود ، و گاهى اوقات هم اين صدر در فهم پارهاى شناسهها و خصوصيات حديث - كه به خواننده در فهم فضاى حديث ، كمك مىكنند - ، مفيد است.
۸ . قبلاً گفتيم كه معيار انتخاب هر متن از ميان متون ، قوّت و فراگير بودن آن است ؛ امّا با اين حال ، گاه متن برگزيده ، داراى پارهاى اغلاط ناشى از تصحيف يا سهو راويان است. در اين گونه موارد ، سعى كردهايم كه آن اغلاط را به اقتضاى نوع غلط ، از طريق مراجعه به چاپهاى مختلف منبع يا مراجعه به كتابهاى واسطه (مثل بحار الأنوار) ، رفع و تصحيح كنيم ، البته در صورتى كه اين كتابها از منبع ما نقل كرده باشند ؛ چرا كه در اين صورت ، به منزله نسخهاى از نسخههاى منبع به شمار مىآيند ، و اگر منبع واسطهاى موجود نبود ، با مراجعه به منابع ديگر و تأييد گرفتن از آنها ، رفع و اصلاح ، انجام مىگيرد .
در همه اين موارد ، امانتدارى علمى رعايت مىگردد و به جد ، سعى مىشود كه از بازى با متن ، پرهيز گردد و توضيحات لازم ، در پانوشت آورده شود ، مگر در موردى كه تصحيف ، قطعى باشد . در اين صورت ، آن را در متن ، تصحيح مىكنيم و به مورد اشتباه ، در پانوشت ، اشاره مىنماييم.
۹ . در صورت وجود توضيحاتى در وسط متن برگزيده كه ربطى به موضوع نداشته باشند، از ذكر آنها خوددارى و به جاى آنها ، سه نقطه گذاشته مىشود. البته ، در متنهاى كوتاه ، بنا بر آوردن تمامِ نقل است ، هر چند در لابهلاى آنها ، توضيحاتى آمده باشد كه ربطى به موضوع ندارد . اين كار ، براى اجتناب از تقطيع متن، صورت مىگيرد ، مگر آن كه مجبور به تقطيع آن شده باشيم.
۱۰ . افزودههاى ميان دو قلّاب (كروشه) از ماست ، خواه اين افزودهها براى بيان مرجع ضمير غايب (مستتر يا بارز) باشد يا هر توضيح ديگرى و افزودههاى ميان دو هلال (پرانتز) ، در متن عربى ، از منبع است ، خواه نسخه بدل باشد يا جز آن .
۱۱ . تا حدّ ممكن ، مىكوشيم تا واژگان پيچيده و دور از ذهن را شرح دهيم
و براى اين كار ، به كتابهاى اصلى لغت و غريب الحديث (مانند : النهاية ى ابن اثير ، الصحاح جوهرى ، القاموس المحيط فيروزآبادى ، المصباح المنير فيّومى ، مفردات ألفاظ القرآن راغب) و ديگر منابع معتبر ، تكيه مىكنيم. به هر روى، سعى داريم كه معناى مناسب را شكار كنيم - البته اگر چنين تعبيرى درست باشد - و از ميان معانى متعدّدى كه گاه براى يك واژه ذكر مىشود ، معناى متناسب با سياق حديث را برگزينيم.
در شرح پارهاى عبارات و تركيبات پيچيده ، از كتابهايى كه متون حديثى را شرح كردهاند (مانند : مرآة العقول ، الوافى ، توضيحات مجلسى در بحار الأنوار ، شرح نهج البلاغة ى ابن ابى الحديد ، فتح البارى و جز اينها) نيز كمك مىگيريم. [۳۳]
۱۲ . اَعلام اشخاص و اَعلام جغرافيايى ، دو مورد ديگرى است كه به شرح آنها اهتمام داريم و از طريق كتب انساب و تَراجِم و منابع جغرافيايى و جغرافياى تاريخى (نظير معجم البلدان) [۳۴]و همچنين نقشههاى جديد - كه به سفارش ما ، توسط متخصصان تهيه مىشوند - ، به توضيح اين موارد مىپردازيم.
ب - تنظيم پاورقىها
۱ . تنظيم منابع (مصادر) در پانوشتها، بر پايه ميزان اعتبار منابع ، صورت مىگيرد . بنا بر اين ، هيچ گاه منبع ضعيف بر قوى مقدّم آورده نمىشود ، [۳۵] مگر در حالات خاصّى ، مانند وقتى كه بخواهيم از تكرار نام راوى يا تكرار اشاره به اختلاف ، با تعبير «نَحوُه (مشابه آن)» اجتناب بورزيم ، كه در چنين مواردى ، ترتيبِ يادشده ، رعايت نمىشود.
۲ . منابع شيعى از منابع اهل سنّت ، جدا مىشوند و هر يك از اين دو مجموعه ، جداگانه ذكر مىگردند. اين دو مجموعه را در پانوشت با نشانه نقطهويرگول (؛) ، از هم جدا مىكنيم. همچنين ، ارجاعات به يك مجموعه از منابع (مثلاً منابع شيعه) نيز با نشانه ويرگول (،) ، از هم جدا مىشوند.
۳ . بسيارى اوقات ، در يك منبع ، يك نقل ، دو شماره دارد : يكى شماره مسلسل كه از ابتداى كتاب ، شروع و در پايان آن ، تمام مىشود ، و ديگرى ، شماره مربوط به بابى كه حديث در آن آمده است ، و ما همواره ، شماره مسلسل را بر مىگزينيم.
۴ . معيار براى ذكر شماره صفحات ، شروع شدن متن برگزيده ما در آن صفحه است.
۵ . معيار عمده براى ذكر اختلافات در پانوشت ، تأثير اين اختلافات در معنا يا مفيد بودن ذكر آنها براى خواننده است ، و اين اختلافات، در صورت ضرورت، دقيقاً ذكر و با واژه «نحوه (مشابه آن)» نشان داده مىشوند.
۶ . پس از ذكر منابع در پانوشت ، گاه با تعبير «ر . ك :» در متن فارسى و «راجع :» در متن عربى ، ارجاعاتى به برخى منابع ، داده مىشود . گفتنى است كه در اين گونه موارد ، متن مورد ارجاع ، با متن كتاب ، تفاوت بسيار دارد ؛ امّا در عين حال ، ملاحظه آن براى پژوهشگر ، سودمند است .
۷ . پارهاى اختلافات ، با عبارات زير ، توضيح داده مىشوند: «و فيه كذا بدل كذا (در اين منبع ، فلان عبارت به جاى فلان عبارت آمده)» ، «ليس فيه كذا (در اين منبع ، فلان عبارت ، وجود ندارد)» ، «ليس فيه من كذا إلى كذا (در اين منبع ، از فلان كلمه تا فلان كلمه وجود ندارد)» ، «بزيادة كذا بعد كذا (با افزونى عبارت فلان ، بعد از فلان كلمه)» ، «بزيادة كذا فى آخره (با افزونى فلان عبارت در پايان آن)» .
چنانچه در برخى منابع ، عبارت كاملى از ابتداى حديثى كه در متن آمده ، حذف شده باشد ، با عبارت «ليس فيه صدرُه (در اين منبع ، صدر حديث نيامده)» به اين اختلاف ، اشاره مىكنيم؛ امّا اگر عبارت محذوف ، كامل نباشد ، آن را با اين عبارت ، خاطرنشان مىسازيم: «وليس فيه صدرُه إلى كذا (در اين منبع ، از آغاز حديث تا فلان كلمه نيامده است)» .
اگر اين كاستى در آخر حديث و يك جمله كامل باشد ، آن را با اين عبارت توضيح مىدهيم : «و ليس فيه ذيلُه (در اين منبع ، پايان حديث نيامده است)» ؛ ولى اگر يك جمله كامل نباشد يا چند جمله باشد ، آن را با اين عبارت ، خاطرنشان مىسازيم : «و ليس فيه من كذا إلى كذا (در اين منبع ، بخش پايانى حديث ، از فلان كلمه تا فلان كلمه ، نيامده است)» .
۸ . هر كلمه يا عبارتى كه بعد از ذكر يك منبع بيايد - خواه براى بيان نام راوى باشد ، يا براى بيان اختلاف و يا تعبير «نحوه» - فقط به آن منبع مربوط مىشود ، مگر آن كه همراه با يكى از اين الفاظ ، آمده باشد : «كلاهما (هر دو منبع)» ، «كُلُّها (همه منابع)» ، «فيهما (در اين دو منبع)» و «فيها (در همه اين منابع)» كه در اين صورت ، به منابع پيش از آن نيز برمىگردد. گفتنى است كه هر گاه دو استخراج از يك منبع بيايد ، هر يك از آن دو ، استخراج مستقلّى به شمار مىآيد و آنچه گفتيم ، درباره آن نيز جارى است.
نيز بايد دانست كه به كار بردن تعابير ياد شده ، گاه ما را وا مىدارد كه ترتيب منابع (بر حَسَب اعتبار آنها) را رعايت نكنيم . بنا بر اين ، اين بند از توضيحات ، بر بندهاى پيشين - كه براى توضيح روش خود آورديم - ، حاكم است.
براى مثال ، اگر راوى يا مروىٌّ عنه (يعنى گوينده اصلى حديث) [۳۶] در دو يا چند منبع ، يكى باشد ، در اين هنگام ، اين منابع را در پانوشت، به صورت پياپى ياد مىكنيم و در پى آن ، يكى از اين دو تعبير را به كار مىبريم : «كِلاهما عن (در هر دو منبع از)» و «كُلّها عن (همه آنها از)» ؛ و چنانچه مرجع ضمير ، موجب اشتباه گردد ، به جاى آن ، تعداد منابعِ همسخن در اين باره را ذكر مىكنيم . براى مثال آوردهايم: «و الثلاثة الأخيرة عن الإمام الباقر عليه السلام (سه مورد آخر ، از امام باقر عليه السلام)».
۹ . رمزهاى «ج» ، «ص» و «ح» را در پانوشت ، به ترتيب ، براى نشان دادن جلد و صفحه و شماره حديث به كار مىبريم. از اين اصل ، موارد زير ، استثنا محسوب مىشوند: سخنان صحابيان و تابعيان و راويان و محدّثان ، متون تاريخى و نيز هر آنچه اصطلاح «حديث» ، شامل آن نمىشود و همچنين آن دسته از احاديث كه در ضمن شرح حال راويان آمدهاند يا شمارههايى كه نشانى شرح حال اند (و نه نشانى حديث) . در تمامى اين موارد ، به جاى رمز «ح» ، كلمه «الرقم» را در عربى و رمز «ش» را در فارسى به كار مىبريم . [۳۷]پس از آماده شدن متن نهايى ، شرح لغات ، شرح اَعلام اشخاص و اَعلام جغرافيايى، ويرايش، نمونهخوانى، اِعرابگذارى ، و اقدامات ضرورى ديگر - كه هر كدام، شيوهنامه خاصّ خود را دارند - ، توسط كارشناسان خبره انجام مىگيرند و كتاب ، آماده طبع و نشر مىگردد .
دو تذكر مهم
۱ . از ديدگاه ما ، احاديثى كه از خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روايت شدهاند ، در واقع ، حديث پيامبر خدايند ، همان گونه كه امام رضا عليه السلام فرمود :
إنّا عَنِ اللَّهِ و عَن رَسولِهِ نُحَدِّثُ . [۳۸]
ما از طرف خدا و پيامبر او سخن مىگوييم .
نيز امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
حَديثى حَديثُ أبى ، و حَديثُ أبى حَديثُ جَدّى ، و حَديثُ جَدّى حَديثُ الحُسَينِ عليه السلام ، و حَديثُ الحُسَينِ حَديثُ الحَسَنِ عليه السلام ، و حَديثُ الحَسَنِ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، و حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ حَديثُ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، و حَديثُ رَسولِ اللَّهِ قَولُ اللَّهِ عزّ وجلّ . [۳۹]
سخن من ، سخن پدرم است و سخن پدرم ، سخن جدّم است و سخن جدّم ، سخن حسين است و سخن حسين ، سخن حسن است و سخن حسن ، سخن امير مؤمنان و سخن امير مؤمنان ، سخن پيامبر خداست و سخن پيامبر خدا ، سخن خداوند عزّ وجلّ است .
به همين دليل ، در اين كتاب ، از همه احاديثِ روايت شده از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و خاندان او ، يكسان بهره گرفته شده است .
۲ . يكى از آداب مهمّ نقل حديث، چگونگى نسبت دادن آن به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام است. كلينى در الكافى از امام على عليه السلام روايت كرده است :
إذا حَدَّثتُم بِحَديثٍ فَأَسنِدوهُ إلَى الَّذى حَدَّثَكُم ؛ فَإِن كانَ حَقّاً فَلَكُم و إن كانَ كَذِباً فَعَلَيهِ . [۴۰]
هنگامى كه حديثى را نقل مىكنيد ، آن را با ذكر نام روايتكنندهاش نقل كنيد. در اين صورت ، اگر [آن حديثْ ]درست باشد ، به سود شماست و اگر دروغ باشد ، بر عهده راوى است .
بنا بر اين ، براى رعايت احتياط ، توصيه اكيد داريم كه كسانى كه مىخواهند از اين كتاب يا ساير كتب رِوايى ، حديثى براى ديگران نقل كنند ، آن را مستقيماً به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام نسبت ندهند ؛ بلكه حديث را از طريق منبعى كه آن را روايت كرده است ، به آنان منسوب نمايند . براى نمونه ، نگويند : «پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چنين فرمود» يا : «امام عليه السلام چنين فرمود» ؛ بلكه بگويند : «فلان كتاب، از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چنين روايت كرده است» و يا بگويند : «از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چنين روايت شده است» .
قدردانى و سپاس
لازم مىدانم از همه فضلا ، پژوهشگران و عزيزانى كه در تنظيم ، تحقيق ، تدوين ، ويرايش و آمادهسازى اين اثر سهيم هستند ، بويژه پژوهشگر ارجمند حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاى اصغر هادوى كاشانى كه در آغاز تدوين آن در جمعآورى متن اوليه مرا يارى داد و نيز فاضل گرانقدر حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاى محمّد احسانىفر كه ادامه كار را به عهده گرفت و نيز از همه فضلا و پژوهشگرانى كه در نگارش تحليلها همكارى داشتهاند ، و همچنين برادران فاضل و ارجمند حجج اسلام آقايان سيّد محمّد كاظم طباطبايى و عبد الهادى مسعودى كه در نقد متن و تكميل تحليلهاى اين مجموعه نقش اساسى داشتند ، صميمانه سپاسگزارى نمايم .
همچنين از جناب آقاى حميدرضا شيخى، مترجم گرانقدر آثار اهل بيت عليهم السلام، كه با ترجمه دقيق و روان خود، زمينه بهرهبردارى از متن آيات و احاديث اين مجموعه را به زبان فارسى فراهم ساخت، تقدير و تشكر دارم و در اين شب پر بركت ، شب نزول قرآن ، از خداوند منّان براى آنان و همه عزيزانى كه در تدوين و آمادهسازى كتاب ، نقش داشتهاند ، پاداشى درخور فضل و بزرگوارى حضرتش مسئلت دارم .
إنّه على كُلِّ شَىءٍ قَدير و ما ذلكَ عَلَى اللَّه بِعَزيز!
رَبَّنا! تَقَبَّل مِنّا، إنَّكَ أنتَ السَّميعُ العَليم يا مُبَدِّلَ السَّيِّئاتِ بالحَسَنات!
محمّد محمّدى رىشهرى
شب ۲۳ ماه مبارك رمضان ۱۴۳۲
۱ / ۶ / ۱۳۹۰
[۱] براى آشنايى تفصيلى با ويژگىهاى قرآن، ر.ك: ج ۳ ص ۲۱ (بخش سوم / فصل دوم: ويژگىهاى معنوى قرآن) .
[۲] ر.ك: دانشنامه قرآن و حديث: ج ۱۰ ص ۷ (فصل چهارم: دانش اهل بيت عليهم السلام / ويژگىهاى علمى اهل بيت عليهم السلام) ، ص ۳۹ (درهاى علوم اهل بيت عليهم السلام) و ص ۷۵ (سرچشمههاى علوم اهل بيت عليهم السلام).
[۴] ر . ك : ص ۳۱۳ (بخش يكم / فصل چهارم : نگاه داشتن قرآن از تحريف) .
[۵] ر . ك : ج ۲ ص ۷۵ (بخش يكم / فصل ششم : جامع بودن قرآن) .
[۷] النوادر، راوندى : ص ۱۴۳ ح ۱۹۷ .
[۸] ر . ك : ص ۱۲۳ ح ۱۱۰ .
[۹] ر.ك: ج ۳ ص ۲۹ (بخش سوم / فصل دوم: زنده و جارى بودن در همه زمانها).
[۱۰] ر . ك : ج ۳ ص ۲۸ ح ۷۴۳ . نيز ، ر . ك : تفسير العيّاشى : ج ۲ ص ۲۰۳ ح ۶ .
[۱۱] ر . ك : ج ۳ ص ۲۸ ح ۷۴۵ . نيز ، ر . ك : تفسير العيّاشى : ج ۲ ص ۲۰۳ ح ۶ .
[۱۲] ر . ك : ج ۳ ص ۲۴ ح ۷۳۵ . نيز ، ر . ك : الطرف لابن طاووس : ص ۱۴۴ .
[۱۳] ر . ك : ج ۳ ص ۲۴ ح ۷۳۸ . نيز ، ر . ك : عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۸۷ ح ۳۲ .
[۱۴] ر . ك : ج ۴ ص ۲۴ (بخش ششم / فصل يكم : پژوهشى در باره شماره بطنهاى قرآن) .
[۱۵] ر . ك : ج ۴ ص ۲۰ ح ۱۴۶۷ .
[۱۶] ر . ك : ج ۴ ص ۲۲ ح ۱۴۶۸ .
[۱۷] ر . ك : ج ۴ ص ۱۶ ح ۱۴۶۱ .
[۱۸] ر.ك: ج ۴ ص ۷ (بخش ششم : تفسير و تأويل قرآن). نيز، ر.ك: دانشنامه قرآن و حديث : ج ۱ ص ۶۳ (مراتب قرآنشناسى) .
[۱۹] ر . ك : زمزم عرفان : ص ۲۵ . آية اللَّه بهجت در ادامه مىفرمايند : «البته معناى اين سخن، اين است كه هر دو طايفه ، هر دو را كنار گذاشتند ، زيرا قرآن و عترت ، متلازم اند...» .
[۲۱] يعنى (روشنگر هر چيز) اشاره است به آيه ۸۹ از سوره نحل . در اين باره، ر.ك: ص۷۱ (بخش يكم / فصل يكم : نامها و اوصاف قرآن / ويژگىهاى قرآن / تبيان لكل شىء «روشنگر هر چيز») .
[۲۲] اشاره است به حديث شريف: «إنّما يَعرف القرآنَ مَن خوطِبَ بِه؛ همانا كسى قرآن را مىشناسد كه مورد خطاب آن قرار گرفته است» (ر.ك: ج۴ ص۵۳ ح۱۴۹۴) و مقصود، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله است.
[۲۳] مقصود، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله است كه قلب عالم امكان است .
[۲۴] يعنى: «پروردگارم مرا تربيت كرد» (ر.ك: مجمع البيان: ج ۱۰ ص ۵۰۰). حديثى است از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله .
[۲۵] يعنى (هدايت است براى تقوا پيشگان) بخشى از آيه ۲ از سوره بقره است. در اين باره، ر.ك: ص ۸۵ (بخش يكم / فصل يكم : نامها و اوصاف قرآن / ويژگىهاى قرآن / هُدى «ره نمون») .
[۲۶] اشاره است به حديثى از امام صادق عليه السلام كه فرمود: «قَطَعَ (/قَصَمَ) ظَهرى اثنانِ: عالِمٌ مُتَهَتِّكٌ و جاهلٌ مُتَنَسِّكٌ؛ دو گروه، پشت مرا شكستند: عالمان بى تقوا و جاهلانِ پايبند به ظواهر شرع» (عوالى اللآلى: ج ۴ ص ۷۷، معدن الجواهر: ص ۲۶).
[۲۷] مورد توجه ؛ منظور نظر .
[۲۸] صحيفه امام : ج ۲۰ ص ۹۱ - ۹۳ (پيام امام به حجاج بيت اللَّه الحرام در ۱۶ مرداد ۱۳۶۵) .
[۲۹] صدر المتألّهين در مقدّمه تفسير سوره واقعه (ج ۷ ص ۱۰ - ۱۱) مىنويسد : «من ، پيشترها ، زياد و مكرّر به مطالعه كتابهاى حكيمان صاحبنظر مىپرداختم و به آنها بسيار مراجعه داشتم ، تا جايى كه پنداشتم چيزى هستم . وقتى اندكى بصيرت پيدا كردم و به حالم نگريستم ، ديدم هر چند چيزهايى از صفات خدا و تنزيه او از صفات امكانى و حادث و مقدارى از معاد نفوس انسانها به دست آوردهام ، ليكن از علوم حقيقى و حقايق عينى - كه با ذوق و وجدان ، قابل درك اند - بيگانهام ؛ علومى از شناخت خدا و صفات و اسما و كتابها و فرستادگان او و شناخت نفس و احوال آن ، از قبر و باز زنده شدن و حساب و ميزان و صراط و بهشت و جهنّم و چيزهاى ديگر ، كه حقيقتشان جز با تعليم خداوند و كشف نور نبوّت و ولايت ، قابل فهم و شناخت نيست ... . از اين رو بود كه به يقين دريافتم كه اين حقايق ايمانى ، جز با تصفيه دل از هوس ، و پاك كردن آن از عوارض دنيايى ، و كناره گرفتن از همنشينى با مردمان ، بخصوص زيركان ، و تدبّر در آيات خدا و حديث رسول خدا و خاندانش عليهم السلام و سلوك در راه شايستگان در اين عمر كوتاه باقى مانده ، ميسّر نيست ، در حالى كه راه طولانى است. وقتى ناتوانىام را دريافتم و يقين كردم كه چيزى نيستم ، در حالى كه از پرتو نور ، تنها به سايه بسنده كرده بودم ، به خاطر اضطرار فراوان ، از جانم شرارهاى عظيم برخاست و در دلم شعلهاى از نور افتاد و عنايت ازلى با رحمت خود ، آن محروميت را جبران نمود و مهر ربّانى با اندكى از تابش نورهاى ملكوت به دلم نظر افكند و از درياى جود ، قطرهاى از اسرار وجود بر من افاضه كرد . آشكار كننده نهانها و نوربخش ماهيتها ، حظّ كمى از اسرار آيات و شواهد بيّنات را نصيب من نمود . اين گونه من به رموز تنزيل و حقايق تأويل ، آگاه شدم و با گزينش خداوند و پيامبرش ، آغاز به تفسير برخى سورهها و آيهها كردم و در برطرف كردن حجابها و كشف نقابها از وجوه آيههاى روشن الهى كوشيدم. الحمد للَّه ، ديدم آيههاى قرآن همانند طبقههاى بهشت ، درهايى باز دارند و در آنها ، چهرههايى از حور العين به چشم مىآيد كه به اصحاب كشف و يقين ندا مىدهند : سلام بر شما ! گوارايتان باد ! وارد آن شويد ، براى هميشه . اين گونه بود كه بسيارى از آيهها و سورههاى بلند و كوتاه را تفسير كردم ...». همچنين فيض كاشانى رحمه اللَّه عليه در رساله الإنصاف مىنويسد : «چندى در مطالعه مجادلات متكلّمين خوض نمودم و به آلت جهل در ازالت جهل ، ساعى بودم و چندى در طريق مكالمات متفلسفين به تعلّم و تفهّم پيمودم و يك چند بلندپروازىهاى متصوّفه در اقاويل ايشان ديدم و يك چند در رعونتهاى من عنديّين گرديدم تا آن كه گاهى در تلخيص سخنان طوايف اربع ، كتب و رسائل مىنوشتم و گاهى از براى جمع و توفيق ، بعضى را در بعضى مىسرشتم مِنْ غير تصديق بكلّها و لا عزيمة قلب على جلّها بل أحطت بما لديهم فى ذلك على التمرين زبراً ، فلم أجد فى شىء من إشاراتهم شفاء علّتى و لا فى أدواة عباراتهم بلال غلّتى حتّى خفت على نفسى ... . ثمّ أنبت إلى اللَّه و فوّضت أمرى إلى اللَّه فهدانى اللَّه ببركة متابعة الشرع المبين إلى التعمّق فى أسرار القرآن و أحاديث آل سيّد المرسلين - صلوات اللَّه عليهم - [يعنى : بىآن كه همهاش را تصديق كنم و دلم طالب تمام آنها باشد ، بلكه احاطه پيدا كردم بر تمرين به بخشى از داشتههاى آنان ، و در اشارات آنان ، هيچ شفايى براى بيمارىام ، و در سخنان و عباراتشان ، هيچ مايه رفع تشنگى نيافتم ، تا جايى كه بر خودم نگران شدم ... . سپس به خدا انابه كردم و كارم را به خداوند وا گذاردم و خدا مرا به بركت تبعيت از شرع مبين ، هدايت كرد به ژرفكاوى در رموز قرآن و احاديث خاندان سيّد مرسلين - كه صلوات خداوند بر آنان باد - ](ده رساله : ص ۱۸۳ - ۱۸۴ «الإنصاف»).
[۳۰] گفتنى است كه شرح اين مراحل، با تفصيل بيشتر، در آغاز دانشنامه قرآن و حديث (ج ۱ ص ۸۷ - ۱۰۰) آمده است.
[۳۱] اين اقدام ، ممكن است بارها تكرار شود .
[۳۲] لازم به ذكر است ، پژوهشهاى اين شناختنامه ، در پژوهشكده علوم و معارف حديث و نيز توسط مؤلّف ، بررسى و تغييرات لازم اعمال و در بعضى موارد ، ادغام شده است. نام كسانى كه در نگارش هر يك از تحليلها ، همكارى و نقش مؤثر دارند ، در پانوشت ذكر مىگردد.
[۳۳] در ويرايش فارسى و بازبينى ترجمه، به ضرورت، به گروه ديگرى از منابع نيز مراجعه شده است، از جمله براى شرح لغات، به: لسان العرب، معجم مقاييس اللغة، غريب الحديث هِرَوى و ابن قُتَيبه و بُستى و حَربى و سَرَقُسطى، الفائق ، الطراز يحيى بن حمزه، تاج العروس، تاج المصادر بيهقى، منتهى الأرب و برخى كتابهاى مرجع فارسى، و براى شرح عبارات و تركيبات پيچيده، به: المَجازات القرآنية، المَجازات النبوية، الطراز سيّد على خان مدنى و الديباج الوضىّ، گر چه غالباً ذكر منبع، امكانپذير نبوده است.
[۳۴] در ويرايش فارسى و بازبينى ترجمه، به ضرورت، به گروه ديگرى از منابع جغرافيايى و جغرافياى تاريخى نيز مراجعه شده است، از جمله: جغرافياى تاريخى سرزمينهاى خلافت شرقى، جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، كليات جغرافياى طبيعى و تاريخى ايران و فرهنگ اَعلام جغرافيايى - تاريخى در حديث و سيره نبوى، گر چه غالباً ذكر منبع، امكانپذير نبوده است.
[۳۵] كتابهاى حديثى موجود در پژوهشكده علوم و معارف حديث (اعم از منابع شيعه و اهل سنّت) ، بر پايه اصول و معيارهاى خاصّى مرتّب و طبقهبندى شدهاند؛ معيارهايى چون : تقدّم تاريخى كتاب ، شخصيّت مؤلّف ، احراز انتساب كتاب به مؤلّف ، ارزش كتاب در محافل علمى ، و ديگر معيارها و اصول ارزشگذارى كتابها . همينها، معيار ترتيب منابع در پانوشتها نيز قرار گرفتهاند.
[۳۶] مقصود، پيامبر يا امامى است كه حديث، از او نقل شده است.
[۳۷] گفتنى است كه توضيح مراحل تدوين آثار دانشنامهاىِ اين پژوهشكده (كه شناختنامه قرآن نيز از جمله آنهاست)، و شيوهنامههاى اصلى مربوط، در آغاز دانشنامه قرآن و حديث (ج ۱ ص ۸۷ - ۱۰۰)، به تفصيل آمده است.
[۳۸] رجال الكشّى : ج ۲ ص ۴۹۰ ح ۴۰۱ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۵۰ ح ۶۲ .
[۳۹] الكافى : ج ۱ ص ۵۳ ح ۱۴ ، الإرشاد : ج ۲ ص ۱۸۶ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۱۷۹ ح ۲۸ . نيز ، ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث : ج ۱ ص ۲۶۱ ( حديث آنها همان حديث پيامبر خداست) .
[۴۰] الكافى : ج ۱ ص ۵۲ ح ۷ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۱۶۱ ح ۱۵ .